طلوعی پس از خورشید پارت ۱۲
طلوعی پس از خورشید
part: 12
اروم رفتم بغلش
ا/ت: می شه دیگه این کارو نکنی من بدون تو نمی تونم
جونگکوک: دیگه اینکارو نمی کنم حتا خدت ام بخوای ولت نمی کنم خانم جئون شی
ا/ت: سری مالیکت رو زدی عا
جونگوک: نه مالیک رو می شه زد ک یه کاری کنم
سری دستام رو گزاشتم رو بدنم و عقب کشیدم
جونگکوک: منحرف نشو لیتل منظورم ازدواج بود😂
ا/ت: من لیتل نیستم
جونگکوک: هستی
ا/ت:پس توعم بانی هستی عروسکات کو خرگوشی
جونگکوک: می خوای حرصمم بدی؟ اووم
ا/ت: ارهه بیا بخوابیم
چشام رو بستم یه هو با ی سردرد بدی بیدار شدم بسته شده بودم ب ی صندلی و از سرم خون اومده بود
نگا کردم به اطراف یه اتاق ک میز خیلی بزرگی داشت و روش پر مواد بود
جونگ سون: ا/ت شی می ببینم ک بعد اینکه رفتی جاسوسی عاشق شدی چراا قرارمون این نبود
ا/ت:کیی من؟ جاسوس؟ حالت خوبه من به این لیتل بودن
ریز ب خدم گفتم ات چی داری می گی لیتل چیه کوک قشنگ روت تاثیر گزاشته
جونگ سون: یا دوباره برگرد سر قرارمون همه چی رو دوست داری
ا/ت: نه اون ا/ت مرده من جدید ام جاسوس ام نیستم توعم غلط کردی منو دزدیدی
یه چیز محکم رو سرم احساس کردم ک ضربه خورد
افتادم زمین
چشام خیلی تار چند دقیقه باز کردم و دیدم مائمور ریخته
بعدش دوباره بیهوش شدم
از دید جونگکوک♡
دیدم ات خوابش برد بلند شدم و رفتم به مادرم یه سری زدم و وقتی اومدم دیدم ا/ت نی همه جا رو گشتم و پیداش نکردم کل خدتمکارا و بادیگارد عا قصر رو چرخیدن هیچ چیزی از ات نبود زنگ زدم جی هوپ
جونگکوک: هیونگ کمکم کن می خوام جای یکی رو برام ببینی لطفا
جی هوپ: باعث تعجب ع همچین درخواستی از من داری الان می یام اونجا
بعد چند دقیقه هیونگ اومد
جی هوپ: چی می خوای
جونگکوک: رد این دختر رو برام بزنی می دونم قدرتشو داری
لباس ات رو دادم بش
جی هوپ: خو ا/ت دزدیده شده توسط اون رئیس مافیاشون
بیا اینم ادرس
جونگکوک: می دونم چه بلایی سرش بیارم
کوک بدو بدو تنها رفت
جی هوپ: حس خوبی ب این موضوع ندارم دست خالی رفت
زنک زدم پلیس
رسیدم ب جای متروکه دیدم اون مرد با چوب محکم زد تو سر ات و افتاد زمین خون اومد
رفتم یقه پیرهنش رو گرفتم چشام قرمز شد
جونگکوک: نمی خواستم به این جا کشیده شه ولی خدت خواستی
اومدم گازش بگیرم ک فکر و قصر و افتادم و فکرایی بدی می کنن پس ی مشت خوابوندم ت صورتش
جونگ سون: یا فک کردی می زارم ادم های منو بگیری
جونگکوک: اون برا ت نی عوضی
انداختمش زمین و محکم می زدم تو صورتش جوری ک از دستام خون اومد
مائمورا ریختن و اون عوضی بردن ا/ت ام بردیم بیمارستان
بعد ۴ساعت انتظار دکتر اومد
جونگکوک: چیزی شده
پزشک: ببخشید ولی ضربه ای ک به مغزشون وارد شده باعث ایجاد لخته شده ممکن ع کلا ۳ماه زنده بممون ان شرمنده کاری از دست ما نمی یاد مگر این که شگفتی ایجاد شه
دستام سس شدن و اشک تو چشام جمع شدن ا/ت ۳ماه زنده می موند
part: 12
اروم رفتم بغلش
ا/ت: می شه دیگه این کارو نکنی من بدون تو نمی تونم
جونگکوک: دیگه اینکارو نمی کنم حتا خدت ام بخوای ولت نمی کنم خانم جئون شی
ا/ت: سری مالیکت رو زدی عا
جونگوک: نه مالیک رو می شه زد ک یه کاری کنم
سری دستام رو گزاشتم رو بدنم و عقب کشیدم
جونگکوک: منحرف نشو لیتل منظورم ازدواج بود😂
ا/ت: من لیتل نیستم
جونگکوک: هستی
ا/ت:پس توعم بانی هستی عروسکات کو خرگوشی
جونگکوک: می خوای حرصمم بدی؟ اووم
ا/ت: ارهه بیا بخوابیم
چشام رو بستم یه هو با ی سردرد بدی بیدار شدم بسته شده بودم ب ی صندلی و از سرم خون اومده بود
نگا کردم به اطراف یه اتاق ک میز خیلی بزرگی داشت و روش پر مواد بود
جونگ سون: ا/ت شی می ببینم ک بعد اینکه رفتی جاسوسی عاشق شدی چراا قرارمون این نبود
ا/ت:کیی من؟ جاسوس؟ حالت خوبه من به این لیتل بودن
ریز ب خدم گفتم ات چی داری می گی لیتل چیه کوک قشنگ روت تاثیر گزاشته
جونگ سون: یا دوباره برگرد سر قرارمون همه چی رو دوست داری
ا/ت: نه اون ا/ت مرده من جدید ام جاسوس ام نیستم توعم غلط کردی منو دزدیدی
یه چیز محکم رو سرم احساس کردم ک ضربه خورد
افتادم زمین
چشام خیلی تار چند دقیقه باز کردم و دیدم مائمور ریخته
بعدش دوباره بیهوش شدم
از دید جونگکوک♡
دیدم ات خوابش برد بلند شدم و رفتم به مادرم یه سری زدم و وقتی اومدم دیدم ا/ت نی همه جا رو گشتم و پیداش نکردم کل خدتمکارا و بادیگارد عا قصر رو چرخیدن هیچ چیزی از ات نبود زنگ زدم جی هوپ
جونگکوک: هیونگ کمکم کن می خوام جای یکی رو برام ببینی لطفا
جی هوپ: باعث تعجب ع همچین درخواستی از من داری الان می یام اونجا
بعد چند دقیقه هیونگ اومد
جی هوپ: چی می خوای
جونگکوک: رد این دختر رو برام بزنی می دونم قدرتشو داری
لباس ات رو دادم بش
جی هوپ: خو ا/ت دزدیده شده توسط اون رئیس مافیاشون
بیا اینم ادرس
جونگکوک: می دونم چه بلایی سرش بیارم
کوک بدو بدو تنها رفت
جی هوپ: حس خوبی ب این موضوع ندارم دست خالی رفت
زنک زدم پلیس
رسیدم ب جای متروکه دیدم اون مرد با چوب محکم زد تو سر ات و افتاد زمین خون اومد
رفتم یقه پیرهنش رو گرفتم چشام قرمز شد
جونگکوک: نمی خواستم به این جا کشیده شه ولی خدت خواستی
اومدم گازش بگیرم ک فکر و قصر و افتادم و فکرایی بدی می کنن پس ی مشت خوابوندم ت صورتش
جونگ سون: یا فک کردی می زارم ادم های منو بگیری
جونگکوک: اون برا ت نی عوضی
انداختمش زمین و محکم می زدم تو صورتش جوری ک از دستام خون اومد
مائمورا ریختن و اون عوضی بردن ا/ت ام بردیم بیمارستان
بعد ۴ساعت انتظار دکتر اومد
جونگکوک: چیزی شده
پزشک: ببخشید ولی ضربه ای ک به مغزشون وارد شده باعث ایجاد لخته شده ممکن ع کلا ۳ماه زنده بممون ان شرمنده کاری از دست ما نمی یاد مگر این که شگفتی ایجاد شه
دستام سس شدن و اشک تو چشام جمع شدن ا/ت ۳ماه زنده می موند
۳۰.۰k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.