وقتی داییت عاشقت میشه...😈
پارت پانزدهم*
دو روز بعد
لونا~
الان دو روز از اون ماجرا میگذره رفتار کوک خیلی تغییر کرده دیگه مثل قبل نیست خیلی سرد رفتار میکنه بینمون یه رابطه سرد دایی و خواهرزاده تشکیل شده دیگه دانشگاهم نمیاد هر وقت میخوام بهش نزدیک بشم ازم دوری میکنه هر دقیقه که کنارشم و اینطوری سرد باهام رفتار میکنه بشتر از قبل از تصمیم پشیمون میشم و میشکنم توی فکر خیال خودمو کوک بودم که نیل برای شام صدام کرد رفتم پایین رو به رو کوک نشستم حتی زحمت نداد رو به روشو نگاه کن داشتیم شام می خوردیم البته من بیشتر داشتم با غذا بازی میکردم تا اینکه بخورم
پ/لونا: لونا بین تو و جونگ کوک چیزی شده راستش چند وقته که دیگه خبری از جنگ و دعوا شما نیست تعجب کردم
به جونگ کوک نگاه کردم بازم سرشو بالا نیاورد
لونا:نه بابا چی میخواد بشه فقط دیگه کم کم هردومون داریم بالغ میشیم طبیعی که دیگه کمتر سر به سر هم بزاریم
برگشتم سمتش سرش پایین بود با شنیدن حرفم تو خوردن غذا مکث کردو یه نیشخند مسخره زد و ادامه غذاشو خورد
م/لونا:حالا که بحث بالغ شدن شد خب داداشی تو نمیخوای ازدواج کنی می گفتی دیونه بار عاشق یه دختری چی شد از دختر چه خبر نمیخوای به ما معرفیش کنی
با حرف ازدواج کوک خشکم زد حرف مامانم که تموم شد اینبار کوک بود که سرشو بالا اورد یه نگاه به من کرد یه نگاه هم به مامانم
کوک:آها اون دختر اره.... خب راستش ما خیلی وقت که نامزد بودیم بین خودمون حالا میخوام ازدواج کنیم فردا شب توی جشن سالگرد تاسیس شرکت نامزدی رسمی و تاریخ ازدواجمون رو مشخص میکنم
^یعنی تو این همه وقت نامزد داشتیو من نمیدونستم واقعا که ازت دلخورم
کوک:نونا بیخیال فردا که ببینیش دلخوریت رفع میشه
٪این ول کن برادر زن همیشه اینطوری اگه انقدر عجله داری یعنی دختر خیلی خوشگله که تونسته دل کوک کله شغ مارو بزنه یکم ازش تعریف کن
کوک:ا...اره اون اون زیبا .....
زیباترین زنی که دیدم از یه خانواده خیلی متشخص و خوبم هست
با این حرفش دیگه کم کم بغضم داشت میشکست پس پاشدم
^دخترم چرا بلند شدی
لونا:مرسی دیگه اشتها ندارم
٪تو که چیزی نخوردی
لونا: سیرم
نیل :منم دیگه نمیخورم
لونامیره بالا نیل هم میره دنبالش
نیل :هی دختر خوبی؟
لونا:خوب چطور میتونم خوب باشم حرفاشو شنیدی فردا شب رسما مال یه دختره دیگه میشه توی دو روز چطور عاشق یه دختر دیگه شده (با گریه)
من قرار به زن کسی که دوسش دارم بگم زن دایی
نیل:عزیزم اروم باش ببین شاید الان ناراحت بشی اما این به صلاح همه است پس الان یکم اروم باش به خودت و پدر مادرت فکر کن بیا بغلم....
لونامیره بغل نیل کم کم گریه هاش به هق هق های اروم تبدیل شد بعدش خوابید
نیل~
لونا رو گذاشتم سرجاش و رفتم بیرون با کوک که به دیوار تکیه داده بود رو به رو شدم
جونگ کوک:.......
دو روز بعد
لونا~
الان دو روز از اون ماجرا میگذره رفتار کوک خیلی تغییر کرده دیگه مثل قبل نیست خیلی سرد رفتار میکنه بینمون یه رابطه سرد دایی و خواهرزاده تشکیل شده دیگه دانشگاهم نمیاد هر وقت میخوام بهش نزدیک بشم ازم دوری میکنه هر دقیقه که کنارشم و اینطوری سرد باهام رفتار میکنه بشتر از قبل از تصمیم پشیمون میشم و میشکنم توی فکر خیال خودمو کوک بودم که نیل برای شام صدام کرد رفتم پایین رو به رو کوک نشستم حتی زحمت نداد رو به روشو نگاه کن داشتیم شام می خوردیم البته من بیشتر داشتم با غذا بازی میکردم تا اینکه بخورم
پ/لونا: لونا بین تو و جونگ کوک چیزی شده راستش چند وقته که دیگه خبری از جنگ و دعوا شما نیست تعجب کردم
به جونگ کوک نگاه کردم بازم سرشو بالا نیاورد
لونا:نه بابا چی میخواد بشه فقط دیگه کم کم هردومون داریم بالغ میشیم طبیعی که دیگه کمتر سر به سر هم بزاریم
برگشتم سمتش سرش پایین بود با شنیدن حرفم تو خوردن غذا مکث کردو یه نیشخند مسخره زد و ادامه غذاشو خورد
م/لونا:حالا که بحث بالغ شدن شد خب داداشی تو نمیخوای ازدواج کنی می گفتی دیونه بار عاشق یه دختری چی شد از دختر چه خبر نمیخوای به ما معرفیش کنی
با حرف ازدواج کوک خشکم زد حرف مامانم که تموم شد اینبار کوک بود که سرشو بالا اورد یه نگاه به من کرد یه نگاه هم به مامانم
کوک:آها اون دختر اره.... خب راستش ما خیلی وقت که نامزد بودیم بین خودمون حالا میخوام ازدواج کنیم فردا شب توی جشن سالگرد تاسیس شرکت نامزدی رسمی و تاریخ ازدواجمون رو مشخص میکنم
^یعنی تو این همه وقت نامزد داشتیو من نمیدونستم واقعا که ازت دلخورم
کوک:نونا بیخیال فردا که ببینیش دلخوریت رفع میشه
٪این ول کن برادر زن همیشه اینطوری اگه انقدر عجله داری یعنی دختر خیلی خوشگله که تونسته دل کوک کله شغ مارو بزنه یکم ازش تعریف کن
کوک:ا...اره اون اون زیبا .....
زیباترین زنی که دیدم از یه خانواده خیلی متشخص و خوبم هست
با این حرفش دیگه کم کم بغضم داشت میشکست پس پاشدم
^دخترم چرا بلند شدی
لونا:مرسی دیگه اشتها ندارم
٪تو که چیزی نخوردی
لونا: سیرم
نیل :منم دیگه نمیخورم
لونامیره بالا نیل هم میره دنبالش
نیل :هی دختر خوبی؟
لونا:خوب چطور میتونم خوب باشم حرفاشو شنیدی فردا شب رسما مال یه دختره دیگه میشه توی دو روز چطور عاشق یه دختر دیگه شده (با گریه)
من قرار به زن کسی که دوسش دارم بگم زن دایی
نیل:عزیزم اروم باش ببین شاید الان ناراحت بشی اما این به صلاح همه است پس الان یکم اروم باش به خودت و پدر مادرت فکر کن بیا بغلم....
لونامیره بغل نیل کم کم گریه هاش به هق هق های اروم تبدیل شد بعدش خوابید
نیل~
لونا رو گذاشتم سرجاش و رفتم بیرون با کوک که به دیوار تکیه داده بود رو به رو شدم
جونگ کوک:.......
۱۵.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.