کوک: یعنی چی مثل قبل میشه
کوک: یعنی چی مثل قبل میشه
یونگی: اون یه زمانی کلا افسرده بود
یعنی خودشو حبس کرده بود
تو خواب یه چیزای عجیبی میگف
کوک: چی (داد)
یونگی: نگران نباش
اون خوب میشه
کوک: حالا که من اومدم باید این اتفاق میفته
تف تو این شانس
یونگی : نکنه تو عاش
حرفش قطع شد
کوک: نه من یکی دیگه رو دوس دارم
اونم جیاست
یونگی: تو نباید اینو بهش بگی
کوک: براچی
میخوام برا عروسیم دعوتش کنم
یونگی یقه ی کوک را گرفت نامرد
تو اونو عاشق خودت کردیش بعد میگی میخوای دعوتش کنی برا عروسیت
کوک(هان)(هاج و واج)
یونگی: هرچی گفتم رو از ذهنت پاک کن
خب ( عصبی)
کوک: نه نمیشه اون از من بدش میاد
یونگی: نه نمیاد
و لطفا از اینجا برو
بیدار شه حداقل یادش میره تو اینجایی راحت تر
مریضیشو میگذرونه
های فیکو گذاشتم بخاطره درسا نمیشه زیاد بزارم معذرت
یونگی: اون یه زمانی کلا افسرده بود
یعنی خودشو حبس کرده بود
تو خواب یه چیزای عجیبی میگف
کوک: چی (داد)
یونگی: نگران نباش
اون خوب میشه
کوک: حالا که من اومدم باید این اتفاق میفته
تف تو این شانس
یونگی : نکنه تو عاش
حرفش قطع شد
کوک: نه من یکی دیگه رو دوس دارم
اونم جیاست
یونگی: تو نباید اینو بهش بگی
کوک: براچی
میخوام برا عروسیم دعوتش کنم
یونگی یقه ی کوک را گرفت نامرد
تو اونو عاشق خودت کردیش بعد میگی میخوای دعوتش کنی برا عروسیت
کوک(هان)(هاج و واج)
یونگی: هرچی گفتم رو از ذهنت پاک کن
خب ( عصبی)
کوک: نه نمیشه اون از من بدش میاد
یونگی: نه نمیاد
و لطفا از اینجا برو
بیدار شه حداقل یادش میره تو اینجایی راحت تر
مریضیشو میگذرونه
های فیکو گذاشتم بخاطره درسا نمیشه زیاد بزارم معذرت
۵.۹k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.