جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۲۴
ادمین ویو:
دکتر:ببینید توضیحش سخته بزارید به زبون ساده بگم احتمال بهوش اومدنش هفتاد درصد به سیعه یعنی ممکنه به هوش بیاد ممکنه تا چند هفته توی ایسییو بمونه ولی شما نباید امیدتونو از دست بدین فقط منتظر مونید
جونگکوک خودشو انداخت روی صندلی کنار در ایسییو و موهاشو بهم ریخت و هوفی کشید
لیان نگاهی یه ساعتش کرد و برگشت سمت هانا
لیان:هانا الان ساعت پنجه صبه و تو باید لباساتو عوض کنی از دیشبه تا حالا این تنته
هانا جوابی نداد به جاش سرشو برگردوند و اشکاشو پاک کرد
جونگکوک بلند شد
لیان:کجا میری؟
کوک:لااقل که بیدارم میخوام طلوع افتابو ببینم شاید یکم اروم شدم
لیان لبخندی زد:اگه اروم شدنت باعث میشه رنگ صورتت به حالت قبل برگرده برو
شانس باهاشون یار بود که اون وقت شب جراح گیرشون اومد اگه این شانس نیست پس اسمش چیه؟
لیان درست میگفت رنگ جونگکوک پریده بود موهاش بهم ریخته بود و لباش خشک و پوس پوس شده بود
لباشو لیس زد تا بلکه بهتر بشن و نشست روی یکی از صندلی ها توی فضای باز بیمارستان
یهویی گریش محکم دراومد این دفعه میتونست با صدای بلند تری گریه کنه اشکاش میومدن و هق هق میکرد
کوک:وای...خدا...خوا...خواهش میکنم...نجاتش بده...این بدترین...موقع... زندگیمه
بلند حرف میزدن ولی فقط خودش اینا رو میشنید
خواست دوباره بلند حرفی بزنه که بی اختیار نفسش گرفت
دستمالی از توی جیبش دراورد و اشکاشو پاک کرد مشتشو کوبید به سینش تا نفس بالا بیاد وقتی راحت شد به خورشید خیره شد و اسمون
اسمون الان ابی و زرد و مقدار کمی صورتی بود دوباره بغضش گرفت ولی تونست لبخند بزنه
کوک:زنده بمون موران زنده بمون
پارت۲۴
ادمین ویو:
دکتر:ببینید توضیحش سخته بزارید به زبون ساده بگم احتمال بهوش اومدنش هفتاد درصد به سیعه یعنی ممکنه به هوش بیاد ممکنه تا چند هفته توی ایسییو بمونه ولی شما نباید امیدتونو از دست بدین فقط منتظر مونید
جونگکوک خودشو انداخت روی صندلی کنار در ایسییو و موهاشو بهم ریخت و هوفی کشید
لیان نگاهی یه ساعتش کرد و برگشت سمت هانا
لیان:هانا الان ساعت پنجه صبه و تو باید لباساتو عوض کنی از دیشبه تا حالا این تنته
هانا جوابی نداد به جاش سرشو برگردوند و اشکاشو پاک کرد
جونگکوک بلند شد
لیان:کجا میری؟
کوک:لااقل که بیدارم میخوام طلوع افتابو ببینم شاید یکم اروم شدم
لیان لبخندی زد:اگه اروم شدنت باعث میشه رنگ صورتت به حالت قبل برگرده برو
شانس باهاشون یار بود که اون وقت شب جراح گیرشون اومد اگه این شانس نیست پس اسمش چیه؟
لیان درست میگفت رنگ جونگکوک پریده بود موهاش بهم ریخته بود و لباش خشک و پوس پوس شده بود
لباشو لیس زد تا بلکه بهتر بشن و نشست روی یکی از صندلی ها توی فضای باز بیمارستان
یهویی گریش محکم دراومد این دفعه میتونست با صدای بلند تری گریه کنه اشکاش میومدن و هق هق میکرد
کوک:وای...خدا...خوا...خواهش میکنم...نجاتش بده...این بدترین...موقع... زندگیمه
بلند حرف میزدن ولی فقط خودش اینا رو میشنید
خواست دوباره بلند حرفی بزنه که بی اختیار نفسش گرفت
دستمالی از توی جیبش دراورد و اشکاشو پاک کرد مشتشو کوبید به سینش تا نفس بالا بیاد وقتی راحت شد به خورشید خیره شد و اسمون
اسمون الان ابی و زرد و مقدار کمی صورتی بود دوباره بغضش گرفت ولی تونست لبخند بزنه
کوک:زنده بمون موران زنده بمون
۲.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.