دیشب تا صبح مشغول مرتب کردن استودیو و لوازم یونگی بودین و
دیشب تا صبح مشغول مرتب کردن استودیو و لوازم یونگی بودین و حسابی خسته شده بودین.
یونگی عادت داشت شب تا صبح بیدار بمونه اما تو نه خیلی!
وقتی بالاخره کارتون تموم شد و برگشتین خونه یونگی روی کاناپه خودشو ولو کرد و توام اروم رفتی تو بغلش و چشماتو بستی.
یکم بعد با نوازش دستی روی موهات چشماتو باز کردی.
توی اتاقتون بودی.
یونگی لبخند لثه ای زدو دستتو اروم بوسید:
دیگه نباید بزارم اینقدر کار کنی!
باورم نمیشه غش کرده باشی ا.ت! ودف؟؟😹
.
.
.
.
.
نظراتتون رو بنویسید🌙🌻
یونگی عادت داشت شب تا صبح بیدار بمونه اما تو نه خیلی!
وقتی بالاخره کارتون تموم شد و برگشتین خونه یونگی روی کاناپه خودشو ولو کرد و توام اروم رفتی تو بغلش و چشماتو بستی.
یکم بعد با نوازش دستی روی موهات چشماتو باز کردی.
توی اتاقتون بودی.
یونگی لبخند لثه ای زدو دستتو اروم بوسید:
دیگه نباید بزارم اینقدر کار کنی!
باورم نمیشه غش کرده باشی ا.ت! ودف؟؟😹
.
.
.
.
.
نظراتتون رو بنویسید🌙🌻
۴.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.