♢رنگ خون♢
♢رنگ خون♢
^P①④^
______________________________
~ویو ا.ت ~
تا یونا درو باز کرد منو برد تو خونشو پرتم کرد تو حموم یه لحظه فرصت نداد یه سلام علیکی کنم...انداختم تو حموم 😑(فک کنم ا.ت بدبخت کلشم ب در حموم خورد 😂) اول وانو پر آب کردمو لالایی رو گذاشتم تو آب خیلی جالب بود اون حتی مقاومتم نکن انگار از آب خوشش میاد رفتم و شامپو مخصوص گربه رو اوردم چون یونا قبلا یه گربه داشت وسایل مخصوصشم داشت با شامپو شستمش و از آب اوردمش بیرونو گذاشتمش رو یه حوله و خودمم یه دوش گرفتمو حوله رو پوشیدم و لالایی رو هم گذاشتم لای حوله و از حموم رفتم بیرونو تو اتاق لباسای یونا رو پوشیدم و لالایی رو هم خشک کردم رفتم جلو آینه یه نگاه به خودم انداختم وای خدا چقدر پوستم سفید شده یه نگاه به لالایی کردم اونم سفید تر شده بود انگار تمیز تر بود یکم آب موهامو گرفتمو لالایی رو گرفتم تو دستم و از اتاق اومدم بیرون یهو یونا تا لالایی رو دستم دید شوکه شد
~ا.ت این گربه چیه
+یونا تو رو خدا نندازش بیرون دیشب پیداش کردم
~اومم باشه بیا سوپ درست کردم میزو آماده کن
+واییی میسییی باش
میزو چیدم یونا سوپو اوردو برای لالایی هم یه ظرف شیر اورد و شروع به سوپ خوردن کردیم منم ماجرا رو براش تعریف کردم
~واقعا یارو یه خوناشام بود اصن تهیونگ چطور تونست این کارو باهات کنهو بندازتت بیرون تا هر وقت خواستی میتونی پیشم باشی راستی اسم این کوچولو هم لالایی بود خیلی بهش میاد...
+یهو احساس کردم هوا گرم شد
+یونا چرا انقدر هوا گرمه
~چی میگی هوا خیلیم سرده زمستونه هااا ... وایسا ببینم... دستمو گذاشتم رو پیشونیه ا.ت بلهه انگار سرما خورده
~ا.ت انگار سرما خوردی تب داری
+چ..چی واقعا
~اوهوم خودم مراقبتم راستی باید این پیشی کوچولو رو هم ببریم دامپزشکی تا مشکلی نداشته باشه
+اوهوم باش
~ا.ت سوپتو خوردی برو تو اتاق استراحت کن خودم لالایی رو میبرم
+باش...سوپم تموم شد یونا منو برد تو اتاقو خودش لالایی رو برد دامپزشکی منم یکم خوابیدم
^P①④^
______________________________
~ویو ا.ت ~
تا یونا درو باز کرد منو برد تو خونشو پرتم کرد تو حموم یه لحظه فرصت نداد یه سلام علیکی کنم...انداختم تو حموم 😑(فک کنم ا.ت بدبخت کلشم ب در حموم خورد 😂) اول وانو پر آب کردمو لالایی رو گذاشتم تو آب خیلی جالب بود اون حتی مقاومتم نکن انگار از آب خوشش میاد رفتم و شامپو مخصوص گربه رو اوردم چون یونا قبلا یه گربه داشت وسایل مخصوصشم داشت با شامپو شستمش و از آب اوردمش بیرونو گذاشتمش رو یه حوله و خودمم یه دوش گرفتمو حوله رو پوشیدم و لالایی رو هم گذاشتم لای حوله و از حموم رفتم بیرونو تو اتاق لباسای یونا رو پوشیدم و لالایی رو هم خشک کردم رفتم جلو آینه یه نگاه به خودم انداختم وای خدا چقدر پوستم سفید شده یه نگاه به لالایی کردم اونم سفید تر شده بود انگار تمیز تر بود یکم آب موهامو گرفتمو لالایی رو گرفتم تو دستم و از اتاق اومدم بیرون یهو یونا تا لالایی رو دستم دید شوکه شد
~ا.ت این گربه چیه
+یونا تو رو خدا نندازش بیرون دیشب پیداش کردم
~اومم باشه بیا سوپ درست کردم میزو آماده کن
+واییی میسییی باش
میزو چیدم یونا سوپو اوردو برای لالایی هم یه ظرف شیر اورد و شروع به سوپ خوردن کردیم منم ماجرا رو براش تعریف کردم
~واقعا یارو یه خوناشام بود اصن تهیونگ چطور تونست این کارو باهات کنهو بندازتت بیرون تا هر وقت خواستی میتونی پیشم باشی راستی اسم این کوچولو هم لالایی بود خیلی بهش میاد...
+یهو احساس کردم هوا گرم شد
+یونا چرا انقدر هوا گرمه
~چی میگی هوا خیلیم سرده زمستونه هااا ... وایسا ببینم... دستمو گذاشتم رو پیشونیه ا.ت بلهه انگار سرما خورده
~ا.ت انگار سرما خوردی تب داری
+چ..چی واقعا
~اوهوم خودم مراقبتم راستی باید این پیشی کوچولو رو هم ببریم دامپزشکی تا مشکلی نداشته باشه
+اوهوم باش
~ا.ت سوپتو خوردی برو تو اتاق استراحت کن خودم لالایی رو میبرم
+باش...سوپم تموم شد یونا منو برد تو اتاقو خودش لالایی رو برد دامپزشکی منم یکم خوابیدم
۶.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.