The Dangerous Riddle p¹⁶
خونه نسبتا قدیمی ولی تمیزی بود...همونطور که بچه ها درحال برانداز کردن خونه بودند، مرد نسبتا مسنی با لبخند جلوشون ظاهر شد و گفت: سلام! شما باید همونایی باشین معاون فرستاتتون درسته؟
از اونجایی که دربین بچه ها لیسا و رزی و جیمین تایلندی بلد بودند، سری به نشانه مثبت تکون دادند.. لیسا گفت:
+آقای بیلیان راستش من لالیسامانوبان هستم و اینام دوستام پارک جیمین، پارک رزان، کیم سوکجین، کیم تهیونگ، کیم جیسو و کیم جنی هستند...
بیلیان با شناختن فرد روبروش انگار متوجه تمام ماجرا شده بود نگاهی به لیسا کرد و گفت:
بیلیان « پس تو همون دختری هستی که ۹ سال پیش کل پلیس و اداره بهزیستی و اداره دادگستری بانکوک رو بهم ریختی؟
لیسا احساس خوبی نسبت به این حرف نگرفت اما فعلا فهمیدن حقایق مهمتر بود..
پس بدون صبر گفت:
+آقای بیلیان، من ازتون یه خواهشی دارم..لطفا بهم بگین چرا بعد از یکسال تحقیق روی پرونده من،من رو با هواپیمای شخصی و خیلی بدون سرو صدا به کره جنوبی،جایی که خیلی دور تر از اینجاست فرستادند، مگه جریان چقدر خطرناک بود؟!
بیلیان نفس عمیقی کشید و روی صندلی پشت میزش نشست و از داخل کشوی میزش که هزاران قفل داشت، یه پوشه سبزرنگ رو بیرون آورد و شروع به حرف زدن کرد...
بیلیان « دختر جون، علاوه برماجرای تو، ماجرای قتل اون خانم مدل (مادر جیمین) هم توی همین پوشه هست هرچیزی که میخوای بدونی. من تمام ماجرا رو میدونم فقط یچیزی هست که توی اون پرونده نوشته نشده و خود جناب دادستان این هشدار رو بهم گفت..
اینکه بعد از قتل پدر مادر تو و اون خانم مدل از تایلند رفته...
دلتون برا این فیک تنگ شده بود یا هنوز دوسش ندارین؟
از اونجایی که دربین بچه ها لیسا و رزی و جیمین تایلندی بلد بودند، سری به نشانه مثبت تکون دادند.. لیسا گفت:
+آقای بیلیان راستش من لالیسامانوبان هستم و اینام دوستام پارک جیمین، پارک رزان، کیم سوکجین، کیم تهیونگ، کیم جیسو و کیم جنی هستند...
بیلیان با شناختن فرد روبروش انگار متوجه تمام ماجرا شده بود نگاهی به لیسا کرد و گفت:
بیلیان « پس تو همون دختری هستی که ۹ سال پیش کل پلیس و اداره بهزیستی و اداره دادگستری بانکوک رو بهم ریختی؟
لیسا احساس خوبی نسبت به این حرف نگرفت اما فعلا فهمیدن حقایق مهمتر بود..
پس بدون صبر گفت:
+آقای بیلیان، من ازتون یه خواهشی دارم..لطفا بهم بگین چرا بعد از یکسال تحقیق روی پرونده من،من رو با هواپیمای شخصی و خیلی بدون سرو صدا به کره جنوبی،جایی که خیلی دور تر از اینجاست فرستادند، مگه جریان چقدر خطرناک بود؟!
بیلیان نفس عمیقی کشید و روی صندلی پشت میزش نشست و از داخل کشوی میزش که هزاران قفل داشت، یه پوشه سبزرنگ رو بیرون آورد و شروع به حرف زدن کرد...
بیلیان « دختر جون، علاوه برماجرای تو، ماجرای قتل اون خانم مدل (مادر جیمین) هم توی همین پوشه هست هرچیزی که میخوای بدونی. من تمام ماجرا رو میدونم فقط یچیزی هست که توی اون پرونده نوشته نشده و خود جناب دادستان این هشدار رو بهم گفت..
اینکه بعد از قتل پدر مادر تو و اون خانم مدل از تایلند رفته...
دلتون برا این فیک تنگ شده بود یا هنوز دوسش ندارین؟
۳۰.۱k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.