°•°•○°•°•وقتی برادر ناتنیت بود°•°•○°•°•
°•°•○°•°•وقتی برادر ناتنیت بود°•°•○°•°•
Part:16
کوک:اوکی...ته ته بپر بالا
تهیونگ:اومدم بیب
یونگی:بس کنین
سنا:ولشون کن...بزار باهم دیگه خوش باشن
تهیونگ:آخخخ منن قربونت شم
تهیونگ:کوک؟چرا اینطوری نگام میکنی؟
کوک:تهیونگ پارت میکنم فهمیدی؟پاره ای
سنا:{خنده بیحال}
یونگی:خندیدی بالاخره؟!
سنا:هوم
{خونه}
جین:واقعا ناراحتم
هوپی:باید خوشحالش کنیم
یونگی:امروز بخاطر کار کوک خندید
سلدا:واقعا...خوشحال شدم
جیمین:نگا..اون حالش بده خب؟پس سعی نکنین بخندونیدش..چون اصلا تو حالی نیست که بخاطر مسخره بازی های شماها بخنده اوکی!؟
نامی:موافقم
یونگی:اوکی...ولی من{یدفعه سنا اومد}
سنا:سلام
هوپی:اوه خوش اومدی خوشگل خانم
سنا:مرسی
تهیونگ:خوبی؟
سنا:بهترم...میخوام برمخونه یونگ
یونگی:عا...اونجا خب چجوری بگم؟
سنا:چیشد؟{تعجب}
یونگی:خب....نگا اون رفت
سنا:ا.ون اون یه قات...چیزه..{میزنه تو سرش}
یونگی:چی داشتی میگفتی؟
سلدا:ای وای من{آروم}
جیمین:امیدوارمچیز بدی نباشه{آروم}
سنا:هی.چی ن.میگفتم
یونگی:سنا! بگو بهم
سنا:ولم کن{بغض}
یونگی:نگا...بهت دارم میگم بهم بگو
سنا:بابات...اون یونگ عوضی{گریه}
یونگی:باز چه گوهی خورد؟!{عصبی}
سنا:اون..مامانمو کشت{گریه شدید}
سلدا:چییییییی؟{داد}
یونگی:اون؟کشت؟وای باز شروع کرد نه وای
سنا:مامانمو کشت...گفت اگه بگم یونگیو میکشه{گریه}
جیمین:وادافاک...روانیه؟!
هوپی:من باورم نمیشه
جین:جیهوپساکت شو
هوپی:باورم نمیشه
جین:جیهوپ ساکت شو
هوپی:واقعا باورم نمیشه
جین:عوف هی نمیخوام فحش بدم...د آخه اسکل خفه شو
هوپی: .....
Part:16
کوک:اوکی...ته ته بپر بالا
تهیونگ:اومدم بیب
یونگی:بس کنین
سنا:ولشون کن...بزار باهم دیگه خوش باشن
تهیونگ:آخخخ منن قربونت شم
تهیونگ:کوک؟چرا اینطوری نگام میکنی؟
کوک:تهیونگ پارت میکنم فهمیدی؟پاره ای
سنا:{خنده بیحال}
یونگی:خندیدی بالاخره؟!
سنا:هوم
{خونه}
جین:واقعا ناراحتم
هوپی:باید خوشحالش کنیم
یونگی:امروز بخاطر کار کوک خندید
سلدا:واقعا...خوشحال شدم
جیمین:نگا..اون حالش بده خب؟پس سعی نکنین بخندونیدش..چون اصلا تو حالی نیست که بخاطر مسخره بازی های شماها بخنده اوکی!؟
نامی:موافقم
یونگی:اوکی...ولی من{یدفعه سنا اومد}
سنا:سلام
هوپی:اوه خوش اومدی خوشگل خانم
سنا:مرسی
تهیونگ:خوبی؟
سنا:بهترم...میخوام برمخونه یونگ
یونگی:عا...اونجا خب چجوری بگم؟
سنا:چیشد؟{تعجب}
یونگی:خب....نگا اون رفت
سنا:ا.ون اون یه قات...چیزه..{میزنه تو سرش}
یونگی:چی داشتی میگفتی؟
سلدا:ای وای من{آروم}
جیمین:امیدوارمچیز بدی نباشه{آروم}
سنا:هی.چی ن.میگفتم
یونگی:سنا! بگو بهم
سنا:ولم کن{بغض}
یونگی:نگا...بهت دارم میگم بهم بگو
سنا:بابات...اون یونگ عوضی{گریه}
یونگی:باز چه گوهی خورد؟!{عصبی}
سنا:اون..مامانمو کشت{گریه شدید}
سلدا:چییییییی؟{داد}
یونگی:اون؟کشت؟وای باز شروع کرد نه وای
سنا:مامانمو کشت...گفت اگه بگم یونگیو میکشه{گریه}
جیمین:وادافاک...روانیه؟!
هوپی:من باورم نمیشه
جین:جیهوپساکت شو
هوپی:باورم نمیشه
جین:جیهوپ ساکت شو
هوپی:واقعا باورم نمیشه
جین:عوف هی نمیخوام فحش بدم...د آخه اسکل خفه شو
هوپی: .....
۴.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.