دمتریوس دزموند ۱۰
بعدش بکی یهو دمتریوس رو بغل میکنه
بکی: خوشحالم که بعد این چند روز میبینمت دلم برات تنگ شده بود
دمتریوس: عا امم منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
و بکی وقتی دمتریوس بهش گفت عزیزم رفت تو شک
دمتریوس: عم بکی چیزی شده؟
بکی: نه نه
دمتریوس: باشه خب من دیگه برم
بکی: بیا داخل
دمتریوس: چی بیام داخل؟
بکی: اره
دمتریوس: اممم باشه
دمتریوس وقتی میاد داخل از خوشگلیه خونه پشماش میریزه (دیگه خودتون تصور کنید خونه ی مجردی یک بلکبل چجوریه😂)
دمتریوس: چه قدر خونت قشنگهههه
بکی: خیلی ممنون😊
بکی: بیا اینجا بشین تا برات یه چیزی بیارم بخوری
دمتریوس: باشه
دمتریوس میره میشه تا بکی بیاد
بکی: بیا برات اب میوه اوردم
دمتریوس: ممنون
بکی: خواهش
چند ساعت بعد *
شب شده و دمتریوس باید رفع زحمت کنه از خانه ی بکی
دمتریوس: ام بکی من دیگه برم
بکی: عا میموندی ولی باشه
دمتریوس: دوست داشتم بمونم ولی باید برم
بکی: باشه
دمتریوس: خداحافظ
و بعد دمتریوس از خونه بکی میاد بیرون و میخواد که بره خووه گوشیش زنگ میخوره
دمتریوس: الو؟
دامیان: سلام
دمتریوس: سلام دامیان چیکارم داشتی؟
دامیان: میگم فردا میای خونمثن با بکی دور هم باشیم
دمتریوس: عم نمیدونم حالا بزار ببینم کاری ندارم اگه کاری نداشتم بهتون سر میزنم
دامیان: باشه خداحافظ
دمتریوس: خدافظ
و دمتریوس رفت خونه که یکم استراحت کنه و بعدش دمتریوس رفت خوابید💤
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها ببخشید دیر به دیر پارت میزارم واقعا سرم شلوغه بازم ببخشید که کم بود اگه خوشتون اومد حتما تو کامنتا بهم بگین
بکی: خوشحالم که بعد این چند روز میبینمت دلم برات تنگ شده بود
دمتریوس: عا امم منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
و بکی وقتی دمتریوس بهش گفت عزیزم رفت تو شک
دمتریوس: عم بکی چیزی شده؟
بکی: نه نه
دمتریوس: باشه خب من دیگه برم
بکی: بیا داخل
دمتریوس: چی بیام داخل؟
بکی: اره
دمتریوس: اممم باشه
دمتریوس وقتی میاد داخل از خوشگلیه خونه پشماش میریزه (دیگه خودتون تصور کنید خونه ی مجردی یک بلکبل چجوریه😂)
دمتریوس: چه قدر خونت قشنگهههه
بکی: خیلی ممنون😊
بکی: بیا اینجا بشین تا برات یه چیزی بیارم بخوری
دمتریوس: باشه
دمتریوس میره میشه تا بکی بیاد
بکی: بیا برات اب میوه اوردم
دمتریوس: ممنون
بکی: خواهش
چند ساعت بعد *
شب شده و دمتریوس باید رفع زحمت کنه از خانه ی بکی
دمتریوس: ام بکی من دیگه برم
بکی: عا میموندی ولی باشه
دمتریوس: دوست داشتم بمونم ولی باید برم
بکی: باشه
دمتریوس: خداحافظ
و بعد دمتریوس از خونه بکی میاد بیرون و میخواد که بره خووه گوشیش زنگ میخوره
دمتریوس: الو؟
دامیان: سلام
دمتریوس: سلام دامیان چیکارم داشتی؟
دامیان: میگم فردا میای خونمثن با بکی دور هم باشیم
دمتریوس: عم نمیدونم حالا بزار ببینم کاری ندارم اگه کاری نداشتم بهتون سر میزنم
دامیان: باشه خداحافظ
دمتریوس: خدافظ
و دمتریوس رفت خونه که یکم استراحت کنه و بعدش دمتریوس رفت خوابید💤
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها ببخشید دیر به دیر پارت میزارم واقعا سرم شلوغه بازم ببخشید که کم بود اگه خوشتون اومد حتما تو کامنتا بهم بگین
۳.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.