پارت ۳
از زبان ا/ت: وا مگه خودت اتاق نداری🤨
دازای:نه......و راستی تازه یادم امد بهت بگم منو تو هم اتاقیم ☺
ا/ت:چییییییییییییییی 🤨🤯(با داد😁)
دازای:وا مگه نمیدونستی ا/ت:نه من خبر نداشتم😮 دازای زیر لب : که نمی دونی
باشه ا/ت:دازای اگه میشه بری بیرون لباس عوض کنم
از زبان راوی
دازای شیطون شد وارد اتاق شد درو بست (منحرف نشید الان وقتش نیست😈) ا/ت:دازای چیکار میکنی برو بیرون دازای:نه مگه ماهم اتاقی نیستیم خوب بلخره بهتر باهم آشناشیم ا/ت لپاش قرمز شد ولی مجبور شد جلوی دازای لباسشو عوض کنه😳 دازایم لباس خودشو عوض کرد بعد روی تخت دراز کشیدن ا/ت درحال دور شدن از دازای
بلاَخره خوابیدن (خوب اینام انسانن دیگه)
بعد ا/ت و دازای هم زمان باهم چرخیدین لباشون بهم خورد و تا صبح هم اینجوری موندن (ای جاننننننن😍😜 ا/ت:زهرمار😐😡 من: ببخشید)
ا/ت عادت داشت صبح ساعت ۷ پاشه وقتی چشماشو باز کرد
از زبان ا/ت
وقتی چشمامو باز کردم دیدم منو دازای همو بوسیدم😫🤯 بعد همین که فهمیدم سریع از جام بلند شدم دازایم بیدار شد و اونم متوجه شده بود که ما همو بوسیدیم من سرخ شدم ولی دازای به روی خودش نیاورد دازای: پاشو حاضر شو باهم حاضر شدیم (لباس ا/ت اسلاید دوم) رفتیم دفتر موری سان موری:سلام ا/ت سلام دازای منو دازای باهم اوهایو گزایماس بعد موری سان بهمون ماموریت داد
از زبان راوی
ا/ت با دازای به ماموریت داد رفتم و ماموریت رو انجام دادیم
*پرش زمانی به اتاق*
از زبان ا/ت
روی تخت دارز کشیدم دکمه های اول لباسمو تا جایی که سی.نه هام دیده بشه باز کردم دازای یه نگا به سی.نه هام زد گفت نمی دونستم موش کوچولوم انقدر بامن راحته سرخ شدم پاشدم رفتم سمت حموم
*پرش زمانی به حموم*
تو وان دراز کشیدم که خستگیم در بره
که صدای در اومد بلند شدم دیدم دازای چشام گرد شد ولی بعد
از زبان راوی
دازی رفت داخل حموم که ا/ت دید یه نیشخنده ملیحی😈(منحرف شوید) زد بعد دور کمر ا/ت حلقه کرد
ا/ت:د........دازا....ی چی..کار میکنی
دازای:خیلی ساده دارم با موش کوچولوم حموم میکنم ا/ت قرمزشد دازای ا/ت رو پرنسسی بغل کرد گذاشت توی وان خودشم نشست ا/ت رو روی پاهاش گذاشت ا/ت دازای رو شست بعد از در امدن از حموم دازی امد پشتت آروم گردنتو مک میزد و رو گردنت مارک گذاشت بعد ولت کرد (یه هفته بعد)از اومدن تو داخل مافیا می گذشت اکم اکم دازای بهت احساس نشون میداد توهم روش کراش بودی چون خیلی جذاب بود
______________________________
خب اینترنتم تموم شد شاید پارت چهارمو بعدن گذاشتم
لایک یادت نره خوشگل من😍❤
دازای:نه......و راستی تازه یادم امد بهت بگم منو تو هم اتاقیم ☺
ا/ت:چییییییییییییییی 🤨🤯(با داد😁)
دازای:وا مگه نمیدونستی ا/ت:نه من خبر نداشتم😮 دازای زیر لب : که نمی دونی
باشه ا/ت:دازای اگه میشه بری بیرون لباس عوض کنم
از زبان راوی
دازای شیطون شد وارد اتاق شد درو بست (منحرف نشید الان وقتش نیست😈) ا/ت:دازای چیکار میکنی برو بیرون دازای:نه مگه ماهم اتاقی نیستیم خوب بلخره بهتر باهم آشناشیم ا/ت لپاش قرمز شد ولی مجبور شد جلوی دازای لباسشو عوض کنه😳 دازایم لباس خودشو عوض کرد بعد روی تخت دراز کشیدن ا/ت درحال دور شدن از دازای
بلاَخره خوابیدن (خوب اینام انسانن دیگه)
بعد ا/ت و دازای هم زمان باهم چرخیدین لباشون بهم خورد و تا صبح هم اینجوری موندن (ای جاننننننن😍😜 ا/ت:زهرمار😐😡 من: ببخشید)
ا/ت عادت داشت صبح ساعت ۷ پاشه وقتی چشماشو باز کرد
از زبان ا/ت
وقتی چشمامو باز کردم دیدم منو دازای همو بوسیدم😫🤯 بعد همین که فهمیدم سریع از جام بلند شدم دازایم بیدار شد و اونم متوجه شده بود که ما همو بوسیدیم من سرخ شدم ولی دازای به روی خودش نیاورد دازای: پاشو حاضر شو باهم حاضر شدیم (لباس ا/ت اسلاید دوم) رفتیم دفتر موری سان موری:سلام ا/ت سلام دازای منو دازای باهم اوهایو گزایماس بعد موری سان بهمون ماموریت داد
از زبان راوی
ا/ت با دازای به ماموریت داد رفتم و ماموریت رو انجام دادیم
*پرش زمانی به اتاق*
از زبان ا/ت
روی تخت دارز کشیدم دکمه های اول لباسمو تا جایی که سی.نه هام دیده بشه باز کردم دازای یه نگا به سی.نه هام زد گفت نمی دونستم موش کوچولوم انقدر بامن راحته سرخ شدم پاشدم رفتم سمت حموم
*پرش زمانی به حموم*
تو وان دراز کشیدم که خستگیم در بره
که صدای در اومد بلند شدم دیدم دازای چشام گرد شد ولی بعد
از زبان راوی
دازی رفت داخل حموم که ا/ت دید یه نیشخنده ملیحی😈(منحرف شوید) زد بعد دور کمر ا/ت حلقه کرد
ا/ت:د........دازا....ی چی..کار میکنی
دازای:خیلی ساده دارم با موش کوچولوم حموم میکنم ا/ت قرمزشد دازای ا/ت رو پرنسسی بغل کرد گذاشت توی وان خودشم نشست ا/ت رو روی پاهاش گذاشت ا/ت دازای رو شست بعد از در امدن از حموم دازی امد پشتت آروم گردنتو مک میزد و رو گردنت مارک گذاشت بعد ولت کرد (یه هفته بعد)از اومدن تو داخل مافیا می گذشت اکم اکم دازای بهت احساس نشون میداد توهم روش کراش بودی چون خیلی جذاب بود
______________________________
خب اینترنتم تموم شد شاید پارت چهارمو بعدن گذاشتم
لایک یادت نره خوشگل من😍❤
۲.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۳