از خواب بیدار شدم هنوز ات خواب بود رفتم توی اشپز خونه تا
از خواب بیدار شدم هنوز ات خواب بود رفتم توی اشپز خونه تا شام درست کنم داشتم شام درست میکردم که صدای پا امد برگشتم به پله ها که نگاه کردم ات رو دیدم
&سلام ×های بییی حالت بهره &اره بهترم ×خوبه بیا شام بخوریم و بریم بیرون &باشه
«بچه ها هروقت من علامت شخصیت رو گذاشتن و ⊰حرف توی ذهن ⊱܀چیزی که میبینن ولی خیلی کوتاه از نظر شونه܀ چیزی که توی اون حالت پرانتز ها نوشتم هست»
&܀شام رو خوردیم ܀خب کجا میریم
×بار چطوره &بد نیست ×پس برو حاظر شو ولی.،ولی نباید لباس باز بپوشی فهمیدی &یس ددی (زمزمه وار) ×😏
بعد از این حرفش دوید رفت بالا توی اتاقمون ×هی
منم بعد از جم کردن سفر (نامجون پسرم این زن هم زن زندگی نیست نری بگیریش) رفتم بالا توی اتاق داشت لباس انتخاب میکردم منم یه لباس مردونه ی سفید پوشیدم و رفتم بیرون تا بیاد
&ویو یه لباس کوتاه و پوشیدم و رفتم بیرون
نامجون امد نزدیک بهم وایساد و دستش رو روی قسمت لخت سی نم کشید ×منتظر میمونم تا بری لباست رو عوض کنی &نمیخوام×هنوز دردت خوب نشده نمیخوای که بدترش هم بکنم &نه ×پس بیبی خوبی باش و برو لباست رو عوض کن &چشم
رفتم بالا لباسم رو عوض کردم و رفتم بیرون
×میدونی که دوست ندارم بدنت توی دید باشه پس از این به بعد فقط توی خونه حق داری لباس باز بپوشی اونم فقط برای من فقط و فقط برای من&چشم ×بریم بانو &بریم
پرش زمانی بار
رفتیم داخل داشت حالم از بوی سیگار و الکل بهم میخورد ولی عادت کردم کنار نامجون نشسته بود که نگاه های سنگین یک نفر رو روی خودم حس کردم به اطراف نگاه کردم یه پسر با بالا تنه ی لخت در حالی که کلی دختر کنارش بودن و یکی روی پاش خودش رو عقب و جلو میکرد من رو نگاه میکرد
×ویو
داشتم به رقص بقه روی استیج نگا میکردم که حس کردم ات دستم رو گرفت بهش نگاه کردم فهمیدم چیزی شده پس ازش پرسیدم ×بیب چیزی شده &ن.نه ×چرا لکنت میگیری &نامجون قول بده اصبی نشی و کاری به کار کسی نداشته باشی ×بیب بگو چی شده &اول قول بده×باشه قول میدم &اون پسره که اونجا نشسته و کلی دختر درو روشن داره خیلی من و نگاه میکنه و نگاهش اذیتم میکنه ×بیا روی پاهام بشین &چی ×همینکه شندی بیا بشین رو پیام مگه نگاه اش اذیتت نمیکنه
&سلام ×های بییی حالت بهره &اره بهترم ×خوبه بیا شام بخوریم و بریم بیرون &باشه
«بچه ها هروقت من علامت شخصیت رو گذاشتن و ⊰حرف توی ذهن ⊱܀چیزی که میبینن ولی خیلی کوتاه از نظر شونه܀ چیزی که توی اون حالت پرانتز ها نوشتم هست»
&܀شام رو خوردیم ܀خب کجا میریم
×بار چطوره &بد نیست ×پس برو حاظر شو ولی.،ولی نباید لباس باز بپوشی فهمیدی &یس ددی (زمزمه وار) ×😏
بعد از این حرفش دوید رفت بالا توی اتاقمون ×هی
منم بعد از جم کردن سفر (نامجون پسرم این زن هم زن زندگی نیست نری بگیریش) رفتم بالا توی اتاق داشت لباس انتخاب میکردم منم یه لباس مردونه ی سفید پوشیدم و رفتم بیرون تا بیاد
&ویو یه لباس کوتاه و پوشیدم و رفتم بیرون
نامجون امد نزدیک بهم وایساد و دستش رو روی قسمت لخت سی نم کشید ×منتظر میمونم تا بری لباست رو عوض کنی &نمیخوام×هنوز دردت خوب نشده نمیخوای که بدترش هم بکنم &نه ×پس بیبی خوبی باش و برو لباست رو عوض کن &چشم
رفتم بالا لباسم رو عوض کردم و رفتم بیرون
×میدونی که دوست ندارم بدنت توی دید باشه پس از این به بعد فقط توی خونه حق داری لباس باز بپوشی اونم فقط برای من فقط و فقط برای من&چشم ×بریم بانو &بریم
پرش زمانی بار
رفتیم داخل داشت حالم از بوی سیگار و الکل بهم میخورد ولی عادت کردم کنار نامجون نشسته بود که نگاه های سنگین یک نفر رو روی خودم حس کردم به اطراف نگاه کردم یه پسر با بالا تنه ی لخت در حالی که کلی دختر کنارش بودن و یکی روی پاش خودش رو عقب و جلو میکرد من رو نگاه میکرد
×ویو
داشتم به رقص بقه روی استیج نگا میکردم که حس کردم ات دستم رو گرفت بهش نگاه کردم فهمیدم چیزی شده پس ازش پرسیدم ×بیب چیزی شده &ن.نه ×چرا لکنت میگیری &نامجون قول بده اصبی نشی و کاری به کار کسی نداشته باشی ×بیب بگو چی شده &اول قول بده×باشه قول میدم &اون پسره که اونجا نشسته و کلی دختر درو روشن داره خیلی من و نگاه میکنه و نگاهش اذیتم میکنه ×بیا روی پاهام بشین &چی ×همینکه شندی بیا بشین رو پیام مگه نگاه اش اذیتت نمیکنه
۳۹.۴k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.