پارت چهارم
جنی
امروز خوابم میومد داشتم میرفتم که یه ماشین با سرعت نزدیک بود بهم بخوره ته هلم داد هردومون سالم بودیم جنی: ممنونم.خیلی. ممنونم. ته: امروز مرخصی این ویتونست اخرین روز زندیگیت باشه. جنی: ولی. ته: ولی و اما نداریم همینی که گفتم. جنی: ایو یرات تهیونگ رو ویارم اما قول بده بلایی سرش نیاری. همه جز جنی: 😂😂😂🤣نکنه دوسش داری. جمی: معلومه که نه امروز جونمو مجات داد لیشا: چی؟ نزدیک بود با یه ماشین پر سرعت تصادف کنم ولی نجاتم داد. ایو: باشه هیچ کاری باهاش ندارم الان خوبی جنی: اره یه خراش کوچیک ورداشتم که اصلا مهم نیست
شب•••••••••
جنی: سلام وی میتونی امشب مبیای خونه من دارم برای شام بخواطر نجات دادن جونم ازت تشکر میکنم با یه شام ساده
ته رفت خونه جنی•••••
تا وارد شد جنی بهش اسپری بیهوشی زد
ته#
وقتی بیدار شدم دیدم توی یه اتاق تاریک به صندلی بشته شدم. و جنی روبه رومه
ته: اینجا کجاست چرا اینجام
من مامامور مخفی ام ـ تو و سه تا دیگه که دوستات دوستای منمنشی شونن گروگان مایید
ته: چی؟ ولی من دوست دارم. جنی: یه پوزخند میزنه میگه این حرفی برام فرار هست میدونم. ته: میدونم از تَه قلبت یکم دوسم داری. جنی: اره دارم که چی.؟ ته: لطفا ازادم کن خواهش میکنم. جنی: م من خیله خب باشه ولی ولی من نمیتونم اخه ته: بعد میتونیم بدون این فکرو زکرا باهم زندگی کنیم راست میگم. جنی: خیله خب ولی اکه اذیت کنی بهت شلیک میکنم. ته: دلت میاد؟ 🥺 جنی: بسه پاشو بازش کردم دستشو گرفتم بریم که
تا پارت بعد
پاذت بعدی عاشقانس لایک کنبن
امروز خوابم میومد داشتم میرفتم که یه ماشین با سرعت نزدیک بود بهم بخوره ته هلم داد هردومون سالم بودیم جنی: ممنونم.خیلی. ممنونم. ته: امروز مرخصی این ویتونست اخرین روز زندیگیت باشه. جنی: ولی. ته: ولی و اما نداریم همینی که گفتم. جنی: ایو یرات تهیونگ رو ویارم اما قول بده بلایی سرش نیاری. همه جز جنی: 😂😂😂🤣نکنه دوسش داری. جمی: معلومه که نه امروز جونمو مجات داد لیشا: چی؟ نزدیک بود با یه ماشین پر سرعت تصادف کنم ولی نجاتم داد. ایو: باشه هیچ کاری باهاش ندارم الان خوبی جنی: اره یه خراش کوچیک ورداشتم که اصلا مهم نیست
شب•••••••••
جنی: سلام وی میتونی امشب مبیای خونه من دارم برای شام بخواطر نجات دادن جونم ازت تشکر میکنم با یه شام ساده
ته رفت خونه جنی•••••
تا وارد شد جنی بهش اسپری بیهوشی زد
ته#
وقتی بیدار شدم دیدم توی یه اتاق تاریک به صندلی بشته شدم. و جنی روبه رومه
ته: اینجا کجاست چرا اینجام
من مامامور مخفی ام ـ تو و سه تا دیگه که دوستات دوستای منمنشی شونن گروگان مایید
ته: چی؟ ولی من دوست دارم. جنی: یه پوزخند میزنه میگه این حرفی برام فرار هست میدونم. ته: میدونم از تَه قلبت یکم دوسم داری. جنی: اره دارم که چی.؟ ته: لطفا ازادم کن خواهش میکنم. جنی: م من خیله خب باشه ولی ولی من نمیتونم اخه ته: بعد میتونیم بدون این فکرو زکرا باهم زندگی کنیم راست میگم. جنی: خیله خب ولی اکه اذیت کنی بهت شلیک میکنم. ته: دلت میاد؟ 🥺 جنی: بسه پاشو بازش کردم دستشو گرفتم بریم که
تا پارت بعد
پاذت بعدی عاشقانس لایک کنبن
۱۱.۷k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.