پارت ۳۰
سایمون گفت: راست میگه اصلا سر و وضعش خوب نیست حتما تب هم داره بزارید لباساشو عوض کنه و بخوابه فردا حرف میزنیم.
لعو گفت: باشه..
ولی جیمی ساکت موند و با ناراحتی رو تخت نشست.
سایمون کمک کرد موهاش رو خشک کنه و به جای اون لباس گلی و کمی خونی یه لباس تمیز مثل قبلی بهش داد ..لعو هم روی زخم رو گونش چسب زد.
سایمون دست به گردنش برد و گفت: خب دیگه...تموم شد! بگیر بخواب باید استراحت کنی.
ایان روی تخت رفت و دراز کشید.
-جیمی تو هم اون قیافه خر شرکو به خودت نگیر.
-اه! ولم کن سایمون..
-با توام!
جیمی چشمی نازک کرد و گفت: باشه باشه ول کن دیگه بزار بخوابیم.
لعو به سمت چراغ برق رفت؛ خمیازه ای کشید و چراغو خاموش کرد و همه خوابیدن.
ایان ساعدشو روی چشماش قرار داد و حالت خواب به خودش گرفت.
فکرش مشغول بودو اصلا خوابش نمیبرد. همش بهش فکر میکرد. ذهنش آشفته بود. بیشتر از جواب ها براش سوال وجود داشت. اون گرگینه چرا تو مدرسه بود؟ و مهم تر از همه ...چرا میخواست اونو بکشه؟ . همش کلمه ی «تو!» تو ذهنش اکو میشد . نمیدونست از خیر ماجرا بگذره. باید تهشو در میآورد و میفهمید قضیه چیه. پس باید نقشه ای طرح میکرد.
.........
لعو گفت: باشه..
ولی جیمی ساکت موند و با ناراحتی رو تخت نشست.
سایمون کمک کرد موهاش رو خشک کنه و به جای اون لباس گلی و کمی خونی یه لباس تمیز مثل قبلی بهش داد ..لعو هم روی زخم رو گونش چسب زد.
سایمون دست به گردنش برد و گفت: خب دیگه...تموم شد! بگیر بخواب باید استراحت کنی.
ایان روی تخت رفت و دراز کشید.
-جیمی تو هم اون قیافه خر شرکو به خودت نگیر.
-اه! ولم کن سایمون..
-با توام!
جیمی چشمی نازک کرد و گفت: باشه باشه ول کن دیگه بزار بخوابیم.
لعو به سمت چراغ برق رفت؛ خمیازه ای کشید و چراغو خاموش کرد و همه خوابیدن.
ایان ساعدشو روی چشماش قرار داد و حالت خواب به خودش گرفت.
فکرش مشغول بودو اصلا خوابش نمیبرد. همش بهش فکر میکرد. ذهنش آشفته بود. بیشتر از جواب ها براش سوال وجود داشت. اون گرگینه چرا تو مدرسه بود؟ و مهم تر از همه ...چرا میخواست اونو بکشه؟ . همش کلمه ی «تو!» تو ذهنش اکو میشد . نمیدونست از خیر ماجرا بگذره. باید تهشو در میآورد و میفهمید قضیه چیه. پس باید نقشه ای طرح میکرد.
.........
۳.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.