(new model) part 8
(new model) part 8
.
.
.
هانی تا منو دید گفت
هانی: ا.ت چیشده چرا داد زدی*ترسیده*
بعد بدو بدو اومد سمتم بغلم کرد
منم محکم بغلش کردم
وقتی از بغلش در اومدم یه بوس محکم رو گونش گذاشتم بعد دستشو گرفتم بردم سر میز صبحانه که هم عموم و هم اون نجس چندش اونجا نشسته بود هانی رو هدایت کردم سمت صندلیش بهش گفتم بشینه اونم نشست
ا.ت: خب اول از همه یه عذرخواهی بابت جیغ و دادم سر صبح بکنم که باعث شد شما بترسید
هانیل: چرا فکر میکنی برای ما مهمه
ا.ت: طرف صحبت من از الان تا آخرش با عمو و هانی محض اطلاع
خب کجا بودم آهان خواستم یه خبر خیلی خیلی مهم رو بهتون بگم دیشب که بعضیا برا خودشون چرت و پرت درمورد کارم میگفتن
.
.
گوشیمو گرفتم رفتم اون پیامو باز کردم گوشیو گذاشتم رو میز
ا.ت: بخونین
گوشیمو نوبتی گرفتن خوندن هانی انقدر خوشحال شد که اومد منو بغل کرد رو هوا چرخوندم عمو هم از پیشونیم بوسید
هانیل: که چی
(محض اطلاع بایس هانیلم نامجون)
ا.ت: آهان تو هنوز نفهمیدی باید خدمتتون عرض کنم که من عکاس مدلی به نااامممم کیم نامجون
هانیل: چییییییییییی *جیغ بنفش*
ا.ت: همون که شنیدی حالا ساعت چنده من باید چهار اونجا باشم
برگشتم دیدم ساعت تا ۱۲ خب خدارو شکر میتونم تا اون موقع برم پارک تا یکم کتاب بخونم
ا.ت: خب خیلی از تایمم مونده بزا همین میخوام برم کتاب بخونم ولی خب محض احتیاط میرم نزدیک آتلیه یه پارک هست اونجا میخونم
همگی : باشه برو
هانی: ا.ت خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت: منم خدافظ
از در خونه اومدم بیرون
سوار ماشین شدم رفتم
حدود ۲۰ دیقه طول کشید تا برسم
ولی خلاصه رسیدم پول ماشینو دادم پیاده شدم
واقعا پارک قشنگی بود
همینجوری قدم زنان به پارک رفتم دیدم یه درخت بزرگ اونجاست پس بدو بدو رفتم اونجا تا کسی جایی که برا خودم انتخاب کردمو نگیرن رفتم نشستم من معمولا کتابای کلاسیک میخونم خیلی قشنگن
.
.
.
همینجوری داشتم میخوندم که بلند گفتم
ا.ت: ایییی گردنممم*داد*
..:میشه آرومتر
یکدفعه از جام پریدم اون کی بود برگشتم سمتش اون اون .....
.
.
.
شمارو به پنج تن لایک کنید
.
.
.
هانی تا منو دید گفت
هانی: ا.ت چیشده چرا داد زدی*ترسیده*
بعد بدو بدو اومد سمتم بغلم کرد
منم محکم بغلش کردم
وقتی از بغلش در اومدم یه بوس محکم رو گونش گذاشتم بعد دستشو گرفتم بردم سر میز صبحانه که هم عموم و هم اون نجس چندش اونجا نشسته بود هانی رو هدایت کردم سمت صندلیش بهش گفتم بشینه اونم نشست
ا.ت: خب اول از همه یه عذرخواهی بابت جیغ و دادم سر صبح بکنم که باعث شد شما بترسید
هانیل: چرا فکر میکنی برای ما مهمه
ا.ت: طرف صحبت من از الان تا آخرش با عمو و هانی محض اطلاع
خب کجا بودم آهان خواستم یه خبر خیلی خیلی مهم رو بهتون بگم دیشب که بعضیا برا خودشون چرت و پرت درمورد کارم میگفتن
.
.
گوشیمو گرفتم رفتم اون پیامو باز کردم گوشیو گذاشتم رو میز
ا.ت: بخونین
گوشیمو نوبتی گرفتن خوندن هانی انقدر خوشحال شد که اومد منو بغل کرد رو هوا چرخوندم عمو هم از پیشونیم بوسید
هانیل: که چی
(محض اطلاع بایس هانیلم نامجون)
ا.ت: آهان تو هنوز نفهمیدی باید خدمتتون عرض کنم که من عکاس مدلی به نااامممم کیم نامجون
هانیل: چییییییییییی *جیغ بنفش*
ا.ت: همون که شنیدی حالا ساعت چنده من باید چهار اونجا باشم
برگشتم دیدم ساعت تا ۱۲ خب خدارو شکر میتونم تا اون موقع برم پارک تا یکم کتاب بخونم
ا.ت: خب خیلی از تایمم مونده بزا همین میخوام برم کتاب بخونم ولی خب محض احتیاط میرم نزدیک آتلیه یه پارک هست اونجا میخونم
همگی : باشه برو
هانی: ا.ت خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت: منم خدافظ
از در خونه اومدم بیرون
سوار ماشین شدم رفتم
حدود ۲۰ دیقه طول کشید تا برسم
ولی خلاصه رسیدم پول ماشینو دادم پیاده شدم
واقعا پارک قشنگی بود
همینجوری قدم زنان به پارک رفتم دیدم یه درخت بزرگ اونجاست پس بدو بدو رفتم اونجا تا کسی جایی که برا خودم انتخاب کردمو نگیرن رفتم نشستم من معمولا کتابای کلاسیک میخونم خیلی قشنگن
.
.
.
همینجوری داشتم میخوندم که بلند گفتم
ا.ت: ایییی گردنممم*داد*
..:میشه آرومتر
یکدفعه از جام پریدم اون کی بود برگشتم سمتش اون اون .....
.
.
.
شمارو به پنج تن لایک کنید
۳.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.