مو نارنجی من
شب شده بود دیگه توانی برای کار کردن نداشتن نزدیک دو هفته داشتم راجع به پرونده ای تحقیق میکردم که میتونست مافیا بندر و یک بار برای همیشه نابود کنه اکثر افراد از مافیا بندر وحشت دارم اما من نه چون من یه محبت دارم محبت من آب میتونم حافظه افراد پاک کنم یا بیهوش کنم یا آب داخل بدنشون منفجر کنم پس چرا باید ترسی داشته باشه بالاخره کارای مربوطه رو انجام دادم و به سمت خونه راه افتادم خیابونا زیادی خلوت بود آسمون شب اریکتر از همیشه بود حس خوبی نسبت به این قضایا نداشتم خیلی استرس گرفته بودم برای همین تصمیم گرفتم برم بار و یکم نوشیدنی بخورم تا حالم بهتر بشه رفتم بار و درخواست نوشیدنی کردم چند دقیقه که گذشت مردی کنارم نشست و یکی از گرونترین شرابهای اونجا رو سفارش داد بهش که نگاه کردم موهای نارنجی رنگ و قد نسبتاً کوتاهی داشت چویا جان غلط کرد
یکم بیشتر که بهش نگاه کردم ترس کل وجودمو گرفت اون
اون از مافیای مافیا بندر بود
اولین بار که یکیشون میبینم الان احساس ترسم به هیجان تبدیل شده نفهمیدم چی شد که شروع کرد به بشکن زدن تو صورتم
علامت چویا _
علامت ا.ت +
_ هوی حالت خوبه چند دقیقش زل زدی به من
ا.ت تو ذهنش: وای یادم رفت خیلی وقته بهش زل زدم
+ن.. نه حالم کاملا خوبه ببینم خیلی وقته میاین اینجا
_به تو مربوط نیست
ا.ت تو ذهنش: ایش باید سعی کنم بهش نزدیک بشم
یکم بیشتر که بهش نگاه کردم ترس کل وجودمو گرفت اون
اون از مافیای مافیا بندر بود
اولین بار که یکیشون میبینم الان احساس ترسم به هیجان تبدیل شده نفهمیدم چی شد که شروع کرد به بشکن زدن تو صورتم
علامت چویا _
علامت ا.ت +
_ هوی حالت خوبه چند دقیقش زل زدی به من
ا.ت تو ذهنش: وای یادم رفت خیلی وقته بهش زل زدم
+ن.. نه حالم کاملا خوبه ببینم خیلی وقته میاین اینجا
_به تو مربوط نیست
ا.ت تو ذهنش: ایش باید سعی کنم بهش نزدیک بشم
۴.۱k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.