پارت ۱۲ فصل۲-نفوذ infiltrate
+بچه ها ولش کنین من بهتون اعتماد کردم ولی قول بدین دیگه هیچ ارتباطی باهم نداشته باشیم
نه حرفی نه دوستی ای
مثل بقیه همکلاسیای دانشگاه
$مطمئنی دیگه مشکلی نداری؟
+از اولم مشکلی نداشتم... فقط یکم ترسیدم
$اوکی هرجور راحتی
+خب دیگه من میرم خونمون
-من میرسونمت
+چی گفتم الان؟
-برای خداحافظی
+باشه
٫مراقب خودتون باشین
+باشه خدافظ عزیز دلم
و بقلش میکنه
٫خدافظ گلم
٫داری گریه میکنی؟
+نه فقط پرز لباس بود رفت تو چشمم
٫بیا بغلم
+چطوری همه چیز رو میفهمی.. *اروم تو بغلش گریه میکنه و حوری میگه که فقط لونا بشنوه
-من پایین منتظرم
+باشه
؛ ٫£!؛ ماهم باید بریم
+پس بیاین باهم تا پایین بریم
$اره بریم
و میرن پایین...
+از اشنایی با تک تکتون خوشحال شدم*به همشون دست میده
$همچنین
! منم همینطور
؛ منم از اشنایی باهاتون خوشحال شدم..
+ولی من هنوز شما رو نمیشناسم
؛ او درسته من جیمینم... پارک جیمین.. فکر کنم فامیلامون شبیه همه
+بله درسته...
٫$خب دیگه ما میریم
-باهم میرین؟
$عا باید لونا رو برسونم
-باشه
+خدافظ همگیییی
همه:خدافظ
و رفتن..
.... تو ماشین....
-میشه ادرس رو بدی
+من رو همینجا پیاده کن
-نمیشه
+چرا اونوقت؟
-چون ساعت نه شب یجوری نیست یه دختر رو ول کنم تو خیابون؟
+درسته
-خب ادر..
+نمیدونم کجا زندگی میکنم*زد بقل
-یعنی چی؟
+یعنی اینکه خبر ندارم
-ببین امشب به اندازه کافی چرت بوده دیگه اذیت نکن
+الان تو قیافه من شوخی میبینی؟
-نه حقیقتا
+خب من الان نمیدونم کجا زندگی میکنم چون سیری ادم منو همیشه میبرن و میارن و توراه چشمام بستس
-اهاااا
-خب حالا باید چیکار کنیم؟
+نمیدونم... فردا هم روز تعطیله نمیدونم میان یا نه
-میریم خونه من
+نه منو ببر هتل
-گفتم میریم خونه من
+چرا باید بیام اونجا؟ مگه قرار نزاشتیم...
-چرا اما الان تو حتی لباس هم نداری که بری هتل
+راست میگی..
برگشتن سمت خونه....
+اتاق جدا داری دیگه؟
-نه میخوام تو بغل هم بخوابیم
+یاااا چی میگی*خجالت( لپاش گل انداخت)
-چی شد خجالت کشیدی؟
+اره معلومه که خجالت کشیدم.. شما مافیایین پس این باید کار همیشتون باشه و عادیه مگه نه؟
یه دفعه کوک اومد روبروم وایساد و اومد جلو من یه چند قدم عقب رفتم اون جلو
یه دفعه حس کردم پشتم خورد به یچیز سفت و برگشتم دیدم دیواره
همین که صورتم رو چرخوندم دیدم کوک تو ۲۰ سانتی صورتمه
-ببین دختر خانم... درسته مافیام... اما هرزه نیستم...
قلبم داشت میومد تو دهنم... اره یکم زیاده روی کردم ولی خب اینم خیلی جوش میده
نه حرفی نه دوستی ای
مثل بقیه همکلاسیای دانشگاه
$مطمئنی دیگه مشکلی نداری؟
+از اولم مشکلی نداشتم... فقط یکم ترسیدم
$اوکی هرجور راحتی
+خب دیگه من میرم خونمون
-من میرسونمت
+چی گفتم الان؟
-برای خداحافظی
+باشه
٫مراقب خودتون باشین
+باشه خدافظ عزیز دلم
و بقلش میکنه
٫خدافظ گلم
٫داری گریه میکنی؟
+نه فقط پرز لباس بود رفت تو چشمم
٫بیا بغلم
+چطوری همه چیز رو میفهمی.. *اروم تو بغلش گریه میکنه و حوری میگه که فقط لونا بشنوه
-من پایین منتظرم
+باشه
؛ ٫£!؛ ماهم باید بریم
+پس بیاین باهم تا پایین بریم
$اره بریم
و میرن پایین...
+از اشنایی با تک تکتون خوشحال شدم*به همشون دست میده
$همچنین
! منم همینطور
؛ منم از اشنایی باهاتون خوشحال شدم..
+ولی من هنوز شما رو نمیشناسم
؛ او درسته من جیمینم... پارک جیمین.. فکر کنم فامیلامون شبیه همه
+بله درسته...
٫$خب دیگه ما میریم
-باهم میرین؟
$عا باید لونا رو برسونم
-باشه
+خدافظ همگیییی
همه:خدافظ
و رفتن..
.... تو ماشین....
-میشه ادرس رو بدی
+من رو همینجا پیاده کن
-نمیشه
+چرا اونوقت؟
-چون ساعت نه شب یجوری نیست یه دختر رو ول کنم تو خیابون؟
+درسته
-خب ادر..
+نمیدونم کجا زندگی میکنم*زد بقل
-یعنی چی؟
+یعنی اینکه خبر ندارم
-ببین امشب به اندازه کافی چرت بوده دیگه اذیت نکن
+الان تو قیافه من شوخی میبینی؟
-نه حقیقتا
+خب من الان نمیدونم کجا زندگی میکنم چون سیری ادم منو همیشه میبرن و میارن و توراه چشمام بستس
-اهاااا
-خب حالا باید چیکار کنیم؟
+نمیدونم... فردا هم روز تعطیله نمیدونم میان یا نه
-میریم خونه من
+نه منو ببر هتل
-گفتم میریم خونه من
+چرا باید بیام اونجا؟ مگه قرار نزاشتیم...
-چرا اما الان تو حتی لباس هم نداری که بری هتل
+راست میگی..
برگشتن سمت خونه....
+اتاق جدا داری دیگه؟
-نه میخوام تو بغل هم بخوابیم
+یاااا چی میگی*خجالت( لپاش گل انداخت)
-چی شد خجالت کشیدی؟
+اره معلومه که خجالت کشیدم.. شما مافیایین پس این باید کار همیشتون باشه و عادیه مگه نه؟
یه دفعه کوک اومد روبروم وایساد و اومد جلو من یه چند قدم عقب رفتم اون جلو
یه دفعه حس کردم پشتم خورد به یچیز سفت و برگشتم دیدم دیواره
همین که صورتم رو چرخوندم دیدم کوک تو ۲۰ سانتی صورتمه
-ببین دختر خانم... درسته مافیام... اما هرزه نیستم...
قلبم داشت میومد تو دهنم... اره یکم زیاده روی کردم ولی خب اینم خیلی جوش میده
۵.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.