@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت بیست و دو
هر چی لوازم آرایش بود از شیشه پرت کردم بیرون
لی نا:میخوام از نو شروع کنیم و هی چی که توی گذشته بوده رو فراموش کنیم
لو هان:منم میخوام همینو میخوام از نو شروع کنیم
لی نا:لو هان قول میدی دیگه چشمات به جز من هیچ دختر دیگه ای رو نگاه نکنه
خنده ای کرد و بحث رو عوض کرد
از این کارش دلم گرفت چیزی نگفتم با هم رفتیم دور زدیم
هر چی میگفتم قبول نمیکرد انگار رفتارش عوض شده بود
تعجب کرده بودم که واقعا این او هان هستش
با خودم گفتم شاید من دارم اشتباه
برداشت میکنم اهمیت ندادم با هم برگشتیم خونه
لو هان:من یه لحظه برم دستشویی برمیگردم
منتظر لو هان بودم که اومد
بغلش کردم
لی نا:دوست دارم عشقم من دیگه میرم بخوابم
خواستم برم که لو هان از پشت بغلم کرد
لو هان:نرو بمون پیشم عشقم میخوام امشب پیشم باشی
بغلم کرد و ل.بامو ب.وسید به بو.سیدنمون ادامه دادیم لو هان انداخت منو روی تخت
و گرد.نمو میب.وسید
زبونشو میکشید روی نوک م.مه هام.....
صبح
خیلی سر و صدا از پایین میومد چشمامو باز کردم
لی نا:سر صبحی چه خبره لو هان
لباس لو هان رو پوشیدم رفتم پایین
همه ی دوستای لو هان کنارش بودن همینطور دوست دختراش
لو هان داشت از دوست دخترش لب میگرفت
قلبم به درد اومد
لی نا:لو هان اینجا چه خبره
همه داشتن بهم میخندیدن
حتی لئو
لو هان:بازی که باهات کردم چطور بود چقدر خوب گول خوردی
لی نا:یعنی چی!
رمان شوهر عوضی من
پارت بیست و دو
هر چی لوازم آرایش بود از شیشه پرت کردم بیرون
لی نا:میخوام از نو شروع کنیم و هی چی که توی گذشته بوده رو فراموش کنیم
لو هان:منم میخوام همینو میخوام از نو شروع کنیم
لی نا:لو هان قول میدی دیگه چشمات به جز من هیچ دختر دیگه ای رو نگاه نکنه
خنده ای کرد و بحث رو عوض کرد
از این کارش دلم گرفت چیزی نگفتم با هم رفتیم دور زدیم
هر چی میگفتم قبول نمیکرد انگار رفتارش عوض شده بود
تعجب کرده بودم که واقعا این او هان هستش
با خودم گفتم شاید من دارم اشتباه
برداشت میکنم اهمیت ندادم با هم برگشتیم خونه
لو هان:من یه لحظه برم دستشویی برمیگردم
منتظر لو هان بودم که اومد
بغلش کردم
لی نا:دوست دارم عشقم من دیگه میرم بخوابم
خواستم برم که لو هان از پشت بغلم کرد
لو هان:نرو بمون پیشم عشقم میخوام امشب پیشم باشی
بغلم کرد و ل.بامو ب.وسید به بو.سیدنمون ادامه دادیم لو هان انداخت منو روی تخت
و گرد.نمو میب.وسید
زبونشو میکشید روی نوک م.مه هام.....
صبح
خیلی سر و صدا از پایین میومد چشمامو باز کردم
لی نا:سر صبحی چه خبره لو هان
لباس لو هان رو پوشیدم رفتم پایین
همه ی دوستای لو هان کنارش بودن همینطور دوست دختراش
لو هان داشت از دوست دخترش لب میگرفت
قلبم به درد اومد
لی نا:لو هان اینجا چه خبره
همه داشتن بهم میخندیدن
حتی لئو
لو هان:بازی که باهات کردم چطور بود چقدر خوب گول خوردی
لی نا:یعنی چی!
۲.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.