پارت۲
ساعت ۷ صبح-
آلارم گوشیم زنگ خورد-
بیدار شدم آلارم گوشیمو خاموش کردم و به سقف خیره شدم-
بعد ۱۰ دقیقه پاشدم لباسامو پوشیدم صبحانه خوردم به سمت دانشگاه حرکت کردم-
توی راه داشتم به حرفایی که قراره به رئیسم بگمو تمرین میکردم-
رسیدم دانشگاه-
امروز یوجون نبود چون رشتش با من فرق داره و نیومده بود-
رفتم سرکلاس نشستم رو صندلی-
تو کل ساعت کلاس حواسم سر جاش نبود و ذهنم خیلی مشغول بود-
کلاس تموم شد و استرسم بیشتر شد-
یوجونو جلو دانشگاه دیدم-
دویدم سمتش و سلام کردم بهش-
تو منو برسون سرکارم ساکام تو خونست برو بردارشون بیا
یوجون:حله
سوار ماشین شدیم-
توی راه انقدر استرس داشتم که هیچ حرفی نزدم-
رسیدیم-
وای..کمک-
یوجون:۲۰ دیقه دیگه اینجام
باشه
با صد تا دعا وارد شدم-
رفتم تو دفتر رئیس-
رئیسمون دو برابر من قد و وزنش بود و این ترسناک ترشم میکرد-
س..سلام رئیس صبحتون بخیر
رئیس:چیشده؟
میخواستم بگم که اگر امکانش هست یه سه روز رو به من مرخصی بدین اضافه کاری وایمیستم
رئیس:برای چی باید بهت مرخصی بدم؟
مادرم تو یه شهر دیگه مریض احواله و فکر میکنه که آخرای عمرشه و میخواد من رو ببینه و اگر نرم واقعا عذاب وجدان سختی میگیرم
رئیس:گفتی تا چند روز؟
سه روز
رئیس:سه روز..-داشت فکر میکرد-
رئیس:اضافه کاری وایمیستی؟
معلومه
رئیس:پس مرخصی خسته نباشی
ممنونم رئیس-لبخند-
خسته نباشید خدانگهدار-تعظیم-
اومدم بیرون و منتظر یوجون شدم-
آلارم گوشیم زنگ خورد-
بیدار شدم آلارم گوشیمو خاموش کردم و به سقف خیره شدم-
بعد ۱۰ دقیقه پاشدم لباسامو پوشیدم صبحانه خوردم به سمت دانشگاه حرکت کردم-
توی راه داشتم به حرفایی که قراره به رئیسم بگمو تمرین میکردم-
رسیدم دانشگاه-
امروز یوجون نبود چون رشتش با من فرق داره و نیومده بود-
رفتم سرکلاس نشستم رو صندلی-
تو کل ساعت کلاس حواسم سر جاش نبود و ذهنم خیلی مشغول بود-
کلاس تموم شد و استرسم بیشتر شد-
یوجونو جلو دانشگاه دیدم-
دویدم سمتش و سلام کردم بهش-
تو منو برسون سرکارم ساکام تو خونست برو بردارشون بیا
یوجون:حله
سوار ماشین شدیم-
توی راه انقدر استرس داشتم که هیچ حرفی نزدم-
رسیدیم-
وای..کمک-
یوجون:۲۰ دیقه دیگه اینجام
باشه
با صد تا دعا وارد شدم-
رفتم تو دفتر رئیس-
رئیسمون دو برابر من قد و وزنش بود و این ترسناک ترشم میکرد-
س..سلام رئیس صبحتون بخیر
رئیس:چیشده؟
میخواستم بگم که اگر امکانش هست یه سه روز رو به من مرخصی بدین اضافه کاری وایمیستم
رئیس:برای چی باید بهت مرخصی بدم؟
مادرم تو یه شهر دیگه مریض احواله و فکر میکنه که آخرای عمرشه و میخواد من رو ببینه و اگر نرم واقعا عذاب وجدان سختی میگیرم
رئیس:گفتی تا چند روز؟
سه روز
رئیس:سه روز..-داشت فکر میکرد-
رئیس:اضافه کاری وایمیستی؟
معلومه
رئیس:پس مرخصی خسته نباشی
ممنونم رئیس-لبخند-
خسته نباشید خدانگهدار-تعظیم-
اومدم بیرون و منتظر یوجون شدم-
۲۵۷
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.