از زبان دازای
از زبان دازای
الان ۴ نیم سال از اون موقع میگذره که ایومه رو ندیدم
«در حال قدم زدن»
وایسا اون اون ایومهس؟
اون بچه چیه تو بقلش
دازای میره جلوی ایو و ایو وقتی اونو میبینه با بیروحی سعی میکنه از کنارش رد شه ولی دازای همش جلوشو میگیره
دازای:انگار فقط منتظر بودی از هم جدا شدیم بری به چسبی به یه پسر دیگه نه ؟
بچه حدود ۵ سال داشت
بچهه:دیرمون میشه ها ؟ بابا منتظره مونه
ایو:باشه عزیزم الان میریم
دازای:کجا تو هیجایی نمیری
یه دفعه گوشی ایو زنگ میخوره تا میاد جواب بده دازای گوشیو میگیره و میزاره روی بلند گو
کسی که پشت تلفونه : خانوم سورا اگه میشه واسه ۳ روز دیگه یوری رو ببرید مهد کودک و بیارید پولشو بهتون میدم
همون لحظه ایو گوشیو از دازای میگیره و میگه:لوظومی نیست این کارو کنید من این کارو بخواتر پول انجام نمیدم
یوری:بابایی بابایی میخوام باهاش حرف بزنم «با خوشحالی»
ایو گوشیو میده به یوری
دازای شوکه میشه
دازای:اا ا یو من فقط «با نکلت»
ایو از کنارش رد میشه و میره
دازای از شک همون جا خشکش زده بود
الان ۴ نیم سال از اون موقع میگذره که ایومه رو ندیدم
«در حال قدم زدن»
وایسا اون اون ایومهس؟
اون بچه چیه تو بقلش
دازای میره جلوی ایو و ایو وقتی اونو میبینه با بیروحی سعی میکنه از کنارش رد شه ولی دازای همش جلوشو میگیره
دازای:انگار فقط منتظر بودی از هم جدا شدیم بری به چسبی به یه پسر دیگه نه ؟
بچه حدود ۵ سال داشت
بچهه:دیرمون میشه ها ؟ بابا منتظره مونه
ایو:باشه عزیزم الان میریم
دازای:کجا تو هیجایی نمیری
یه دفعه گوشی ایو زنگ میخوره تا میاد جواب بده دازای گوشیو میگیره و میزاره روی بلند گو
کسی که پشت تلفونه : خانوم سورا اگه میشه واسه ۳ روز دیگه یوری رو ببرید مهد کودک و بیارید پولشو بهتون میدم
همون لحظه ایو گوشیو از دازای میگیره و میگه:لوظومی نیست این کارو کنید من این کارو بخواتر پول انجام نمیدم
یوری:بابایی بابایی میخوام باهاش حرف بزنم «با خوشحالی»
ایو گوشیو میده به یوری
دازای شوکه میشه
دازای:اا ا یو من فقط «با نکلت»
ایو از کنارش رد میشه و میره
دازای از شک همون جا خشکش زده بود
۱.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.