𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞²⁹
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞²⁹
ویو ات
زیر دوش حموم کلا به جونگ هی فکر میکردم...اگر اتفاقی افتاده باشه چی... اگه بمی.ره... جونگ هی خیلی آدم بدیه همش به فکر خودش و پوله...یه آدم بدبخت بی همه چیز......همینطور داشتم آماده دوش گرفتن میشدم...که جیمین درو زد محافظ آتل بهم داد...چون پارسال هم دستم یه بار شکست با محافظ آشنایی دارم...خودمو آماده کردم... چند وقت میشه که دیگه موسیقی گوش نمیدم...معمولا ملایم یا بعضی موقع ها رپ گوش میکنم...و چند وقتی هم میشه که یه سوال ذهنمو درگیر کرده....... چرا جیمین انقد بهم محل میده؟... مراقبمه؟...... ای بابا ده سال طول میکشه تا این شکستگی درست شه...من که از نسل گوربانی ها هستم هشت تا دوازده هفته طول میکشه...خوش به حال انسان ها........
دیگه تموم شده بودم...حوله رو برداستم و تو حموم پوشیدمش... تموم مدت فکر میکردم یکی بهم خیره شده...و درستم فکر میکردم... اون جیمین بود.......بعد از اینکه رفتم لباسا رو پوشیدم....واقعا مونده بودم چطور سو. تینم رو ببندم...لعنتی من که میدونم نمیشه چرا دارم تلاش میکنم!... مثل اینکه چاره ای نداشتم رفتم و به جیمین گفتم...تا گفتم حرفمو قطع کرد و دستشو تو لباسم کرد......دستاش خیلی گرم بود و برای منی که تازه از حموم اومده بودم خیلی آرامش بخش بود......برگشتم و بهش نگاهی انداختم......بلند بلند خندید...رسماً داشت میمرد!... چقد ریلکسه... اون یکی رو ک.شته... حالا صاف تو چشام زل زده و میخنده!...
ات: یااا جیمین تمومش کن نخند*جدی*
جیمین: ب..اشه*در خال خنده*
بعد چند ثانیه همون صورت جدیش رو تحویلم داد...اومد نزدیکو کولم کرد.... از اینکه باهام مثل بچه ها رفتار میکنه متنفرمممم!!!
ات: جیمیننن منو بزار پایین
جیمین:*پوزخند*
این قد که وول خوردم منو گذاشت پایین...
ات: کرم داری؟*داد. عصبی*
جیمین: چی گفتی؟*عصبی*
با چهره عصبیش برخورد کردم خب راستشو گفتم...
ات: چیه مگه میخوای چیکار کنی؟
چهره ای درهم گرفت... نکنه اون اتفاق قبلی بیافته...
ات:---
جیمین:---
ات: ببخشید
ابروشو بالا انداخت و گفت آفرین الان شد!..................
ویو ات
زیر دوش حموم کلا به جونگ هی فکر میکردم...اگر اتفاقی افتاده باشه چی... اگه بمی.ره... جونگ هی خیلی آدم بدیه همش به فکر خودش و پوله...یه آدم بدبخت بی همه چیز......همینطور داشتم آماده دوش گرفتن میشدم...که جیمین درو زد محافظ آتل بهم داد...چون پارسال هم دستم یه بار شکست با محافظ آشنایی دارم...خودمو آماده کردم... چند وقت میشه که دیگه موسیقی گوش نمیدم...معمولا ملایم یا بعضی موقع ها رپ گوش میکنم...و چند وقتی هم میشه که یه سوال ذهنمو درگیر کرده....... چرا جیمین انقد بهم محل میده؟... مراقبمه؟...... ای بابا ده سال طول میکشه تا این شکستگی درست شه...من که از نسل گوربانی ها هستم هشت تا دوازده هفته طول میکشه...خوش به حال انسان ها........
دیگه تموم شده بودم...حوله رو برداستم و تو حموم پوشیدمش... تموم مدت فکر میکردم یکی بهم خیره شده...و درستم فکر میکردم... اون جیمین بود.......بعد از اینکه رفتم لباسا رو پوشیدم....واقعا مونده بودم چطور سو. تینم رو ببندم...لعنتی من که میدونم نمیشه چرا دارم تلاش میکنم!... مثل اینکه چاره ای نداشتم رفتم و به جیمین گفتم...تا گفتم حرفمو قطع کرد و دستشو تو لباسم کرد......دستاش خیلی گرم بود و برای منی که تازه از حموم اومده بودم خیلی آرامش بخش بود......برگشتم و بهش نگاهی انداختم......بلند بلند خندید...رسماً داشت میمرد!... چقد ریلکسه... اون یکی رو ک.شته... حالا صاف تو چشام زل زده و میخنده!...
ات: یااا جیمین تمومش کن نخند*جدی*
جیمین: ب..اشه*در خال خنده*
بعد چند ثانیه همون صورت جدیش رو تحویلم داد...اومد نزدیکو کولم کرد.... از اینکه باهام مثل بچه ها رفتار میکنه متنفرمممم!!!
ات: جیمیننن منو بزار پایین
جیمین:*پوزخند*
این قد که وول خوردم منو گذاشت پایین...
ات: کرم داری؟*داد. عصبی*
جیمین: چی گفتی؟*عصبی*
با چهره عصبیش برخورد کردم خب راستشو گفتم...
ات: چیه مگه میخوای چیکار کنی؟
چهره ای درهم گرفت... نکنه اون اتفاق قبلی بیافته...
ات:---
جیمین:---
ات: ببخشید
ابروشو بالا انداخت و گفت آفرین الان شد!..................
۱۰.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.