عشق دردناک پارت 55
...... جونگکوک
یک هفته بود داشتم ا.ت رو تعقیب میکردم هر روز میومد مطب انگار دخترم تو این چند سال خیلی موفق شده لع*نت له من که به خاطر یه کینه مسخره اون بلا ها رو سرش اوردم و نزاشتم درس بخونه ....دو روز بود که با یه دختر میومد این دختره قبلا دیده بودمش که دوست ا.ت بود امروزم دنبالش کردم خدارو شکر اون دختره باهاش نیومده بود پس بهترین وقت برای عملی کردن نقشه ام بود همین که پیاده شد منم پیاده شدم سریع دنبالش رفتم خواست در رو باز کنه که زود دستمالی که از قبل اغشته به مو*اد بیهوشی کرده بودمش رو بیرون اوردم و رو دهن و بینیش گذاشتم خواست تقلا کنه محکم بغلش کردم
جونگکوک:منو ببخش...!
تو بغلم شل شد رو دستام بلندش کردم به صورت زیباش نگاه کردم مثل یک بچه معصوم خواب بود بو*سی رو گردنش که به عقب خم شده بود زدم اه دلم لک زده بود برای این پوست لطیف و خوش بوش..... نمیخواستم به خاطر دل تنگیم وقتی تلف کنم تا به وقت یکی بیا پی سریع به سمت ماشینم رفتم و ا.ت رو گذاشتم و راه افتادم به سمت خونه ویلایی که چند روز پیش خریدم عمدا یه جای دور و تو جنگل خریدم که کسی نتونه پیدا کنه تا وقتی که برگردم کره اما این بار با ا.ت چون امکان نداشت بدون اون برم دیگه یه یک ساعت نیم راه بود ا.ت هم تو این مدت همش بیهوش بود وقتی رسیدیم زود ا.ت زو بلند کردم و رفتم داخل یه اتاق که از قبل براش اماده کردم گزاشتمش یک خیرش شدم چقد دلم براش تنگ شده بود بو*سی زو پیشونیش زدم
جونگکوک :دیگه نمیزارم ازم دورشی ...قراره زندگی خودمون رو شروع کنیم......
اومد بیرون و با منشیم تماس گرفتم تا تو مدتی که نیستم شرکت رو اداره کنه
رفتم رو مبل نشستم و منتظر بیدار شدن فرشتم موندم
تقریباً نیم ساعتی گذشت که یک دفعه در اتاق باز شد وقتی منو دید خشکش زد پاشدم به طرفش رفتم و بهش نزدیک شدم که عقب رفت و داد زد
ا.ت:به من نزدیک نشوووو
انگار تازه فهمیده بود که من دزدیدمش بهش نزدیک تر شدم و خیره به چشمای اشکیش با ارامش گفتم
جونگکوک:اروم باش عزیزم تو جات امنه
باز عقب رفت و با گریه جیغ زد
ا.ت:نیست ...بهت گفتم بهم نزدیک نشو
با حرفش سر جلم ایستادم دستام به نشونه تسلیم بالا گرفتم
جونگکوک:باشه باشه اروم باش
با گریه رو زمین کنار تحت خودشو جمع کرد و ادامه داد
ا.ت:چرا منو اوردی اینجا ازم چی میخوای
اروم یکم نزدیک رفتم وگفتم
جونگکوک:بخدا فقط دوست دارم ا.ت نکن این کارو با من از وقتی رفتی دنبالتم دیونتم اشتباه کردم نکن
****
عکس اسلاید بعد جایی که جونگکوک خرید تا ا.ت رو ببره
یک هفته بود داشتم ا.ت رو تعقیب میکردم هر روز میومد مطب انگار دخترم تو این چند سال خیلی موفق شده لع*نت له من که به خاطر یه کینه مسخره اون بلا ها رو سرش اوردم و نزاشتم درس بخونه ....دو روز بود که با یه دختر میومد این دختره قبلا دیده بودمش که دوست ا.ت بود امروزم دنبالش کردم خدارو شکر اون دختره باهاش نیومده بود پس بهترین وقت برای عملی کردن نقشه ام بود همین که پیاده شد منم پیاده شدم سریع دنبالش رفتم خواست در رو باز کنه که زود دستمالی که از قبل اغشته به مو*اد بیهوشی کرده بودمش رو بیرون اوردم و رو دهن و بینیش گذاشتم خواست تقلا کنه محکم بغلش کردم
جونگکوک:منو ببخش...!
تو بغلم شل شد رو دستام بلندش کردم به صورت زیباش نگاه کردم مثل یک بچه معصوم خواب بود بو*سی رو گردنش که به عقب خم شده بود زدم اه دلم لک زده بود برای این پوست لطیف و خوش بوش..... نمیخواستم به خاطر دل تنگیم وقتی تلف کنم تا به وقت یکی بیا پی سریع به سمت ماشینم رفتم و ا.ت رو گذاشتم و راه افتادم به سمت خونه ویلایی که چند روز پیش خریدم عمدا یه جای دور و تو جنگل خریدم که کسی نتونه پیدا کنه تا وقتی که برگردم کره اما این بار با ا.ت چون امکان نداشت بدون اون برم دیگه یه یک ساعت نیم راه بود ا.ت هم تو این مدت همش بیهوش بود وقتی رسیدیم زود ا.ت زو بلند کردم و رفتم داخل یه اتاق که از قبل براش اماده کردم گزاشتمش یک خیرش شدم چقد دلم براش تنگ شده بود بو*سی زو پیشونیش زدم
جونگکوک :دیگه نمیزارم ازم دورشی ...قراره زندگی خودمون رو شروع کنیم......
اومد بیرون و با منشیم تماس گرفتم تا تو مدتی که نیستم شرکت رو اداره کنه
رفتم رو مبل نشستم و منتظر بیدار شدن فرشتم موندم
تقریباً نیم ساعتی گذشت که یک دفعه در اتاق باز شد وقتی منو دید خشکش زد پاشدم به طرفش رفتم و بهش نزدیک شدم که عقب رفت و داد زد
ا.ت:به من نزدیک نشوووو
انگار تازه فهمیده بود که من دزدیدمش بهش نزدیک تر شدم و خیره به چشمای اشکیش با ارامش گفتم
جونگکوک:اروم باش عزیزم تو جات امنه
باز عقب رفت و با گریه جیغ زد
ا.ت:نیست ...بهت گفتم بهم نزدیک نشو
با حرفش سر جلم ایستادم دستام به نشونه تسلیم بالا گرفتم
جونگکوک:باشه باشه اروم باش
با گریه رو زمین کنار تحت خودشو جمع کرد و ادامه داد
ا.ت:چرا منو اوردی اینجا ازم چی میخوای
اروم یکم نزدیک رفتم وگفتم
جونگکوک:بخدا فقط دوست دارم ا.ت نکن این کارو با من از وقتی رفتی دنبالتم دیونتم اشتباه کردم نکن
****
عکس اسلاید بعد جایی که جونگکوک خرید تا ا.ت رو ببره
۳۰.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.