تک پارتی (وقتی برات سوپرایز اماده میکنه )
#فلیکس
#استری_کیدز
+ خیله خوب خداحافظ
از تمام کارکنان ی محل کارت خداحافظی کردی که اونا هم جوابت رو دادم و با لبخند ازت خداحافظی کردن.
به سمت در خروجی شرکت راه افتادی .
.
(فلیکس)
داشت بادکنکای زرد و بنفش دو تا رنگ مورد علاقه ی تو رو روی دیوار نصب میکرد.
کیکی که چند ساعت پیش سفارش داده بود رو آروم از توی یخچال درآورد و روی میز ناهار خوری که کلی با گل برگ های زرد و بنفش تزیین شده بود گذاشت.
تمام خونه پر از فر فر و بادکنک و گل برگ بود و همه به دو رنگ مورد علاقه ی تو یعنی بنفش و زرد بودن.
_ هوم....بلاخره تموم شد
لبخندی زد و برقارو خاموش کرد و منتظر بود تا تو بیای.
.
در خونه رو آروم آروم باز کردی و وارد شدی. خونه تاریک بود پس با خودت فکر کردی که فلیکس خوابیده باشه....لبخندی زدی و به سمت پریز برق رفتی تا روشنش کنی ، آروم پریز برق رو فشار دادی که با صحنه ی رو به روت رفتی توی شوک.
_ تولدت مبارک عشقم
توی تعجب بودی....امروز تولدت بود و تو حتی خبر نداشتی....لبخندی زدی و به اطراف و تزیینات فلیکس نگاهی انداختی
+ وایی....عزیزم.....این خیلی معرکست
بهت لبخندی زد و به سمت اومد و دستاتو توی دستاش گرفت
_ امروز روز خاصیه....
لبخندی بهش زدی
+ چطور روزی؟
سرش رو دم گوشت آورد و با صدای معتاد کنندش لب زد
_ امروز عشق من متولد شده
با صداش مور مورت شد و به خودت لرزیدی
+ اهه.... فلیکس اینطوری میکنی باعث میشی بدجوری دیوونه بشم هااا
پوزخندی زد
_ منم هدفم همینه عشقم
بعد به سمت بسته ی کوچیک روی میز رفت و به سمتش آوردن....
_ بازش کن
بسته رو آروم آروم باز کردی که با یک جعبه ی کوچیک و فانتزی رو به رو شدی .
تعجب کردی
+ این چیه ؟
فلیکس جعبه رو ازت گرفت و رو به روت زانو زد و در جعبه ی زیبایی که داخلش یک حلقه ی نقره ای وجود داشت رو باز کرد
_ میشه با هم یک خانواده بسازیم
توی شوک بودی و بدجوری تعجب کرده بودی
+ چ...چی؟
لبخندی زد
_ میشه....خانواده بسازیم عشقم؟
دستت رو جلوی دهنت که الان بخاطر هیجان باز شده بود گذاشتی و فلیکس همچنان
منتظر جوابت بود
بلاخره لبخندی پر رنگ زدی و تو هم جلوش به زانو درآمدی و دستاش رو توی دستات گرفتی
+ معلومه عزیزم....معلومه
با این جواب فیلیکس از ذوق چشماش گشاد شد و محکم تورو توی بغلش گرفت
_ قول میدم خوشبختت کنم عزیزم
لبخندی زدی که ازت جدا شد و آروم حلقه رو توی دستت کرد
_ حالا دیگه برای منی.....
و بعد آروم و لبهاشو روی لبهای همسر ایدش قرار داد و شروع کرد با تمام وجودش عشقش رو بوسیدن
#استری_کیدز
+ خیله خوب خداحافظ
از تمام کارکنان ی محل کارت خداحافظی کردی که اونا هم جوابت رو دادم و با لبخند ازت خداحافظی کردن.
به سمت در خروجی شرکت راه افتادی .
.
(فلیکس)
داشت بادکنکای زرد و بنفش دو تا رنگ مورد علاقه ی تو رو روی دیوار نصب میکرد.
کیکی که چند ساعت پیش سفارش داده بود رو آروم از توی یخچال درآورد و روی میز ناهار خوری که کلی با گل برگ های زرد و بنفش تزیین شده بود گذاشت.
تمام خونه پر از فر فر و بادکنک و گل برگ بود و همه به دو رنگ مورد علاقه ی تو یعنی بنفش و زرد بودن.
_ هوم....بلاخره تموم شد
لبخندی زد و برقارو خاموش کرد و منتظر بود تا تو بیای.
.
در خونه رو آروم آروم باز کردی و وارد شدی. خونه تاریک بود پس با خودت فکر کردی که فلیکس خوابیده باشه....لبخندی زدی و به سمت پریز برق رفتی تا روشنش کنی ، آروم پریز برق رو فشار دادی که با صحنه ی رو به روت رفتی توی شوک.
_ تولدت مبارک عشقم
توی تعجب بودی....امروز تولدت بود و تو حتی خبر نداشتی....لبخندی زدی و به اطراف و تزیینات فلیکس نگاهی انداختی
+ وایی....عزیزم.....این خیلی معرکست
بهت لبخندی زد و به سمت اومد و دستاتو توی دستاش گرفت
_ امروز روز خاصیه....
لبخندی بهش زدی
+ چطور روزی؟
سرش رو دم گوشت آورد و با صدای معتاد کنندش لب زد
_ امروز عشق من متولد شده
با صداش مور مورت شد و به خودت لرزیدی
+ اهه.... فلیکس اینطوری میکنی باعث میشی بدجوری دیوونه بشم هااا
پوزخندی زد
_ منم هدفم همینه عشقم
بعد به سمت بسته ی کوچیک روی میز رفت و به سمتش آوردن....
_ بازش کن
بسته رو آروم آروم باز کردی که با یک جعبه ی کوچیک و فانتزی رو به رو شدی .
تعجب کردی
+ این چیه ؟
فلیکس جعبه رو ازت گرفت و رو به روت زانو زد و در جعبه ی زیبایی که داخلش یک حلقه ی نقره ای وجود داشت رو باز کرد
_ میشه با هم یک خانواده بسازیم
توی شوک بودی و بدجوری تعجب کرده بودی
+ چ...چی؟
لبخندی زد
_ میشه....خانواده بسازیم عشقم؟
دستت رو جلوی دهنت که الان بخاطر هیجان باز شده بود گذاشتی و فلیکس همچنان
منتظر جوابت بود
بلاخره لبخندی پر رنگ زدی و تو هم جلوش به زانو درآمدی و دستاش رو توی دستات گرفتی
+ معلومه عزیزم....معلومه
با این جواب فیلیکس از ذوق چشماش گشاد شد و محکم تورو توی بغلش گرفت
_ قول میدم خوشبختت کنم عزیزم
لبخندی زدی که ازت جدا شد و آروم حلقه رو توی دستت کرد
_ حالا دیگه برای منی.....
و بعد آروم و لبهاشو روی لبهای همسر ایدش قرار داد و شروع کرد با تمام وجودش عشقش رو بوسیدن
۳۲.۲k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.