لیچا....پارت۱۳
توانا:خب حالا که تا اینجا اومدیم بریم یکم عکس بگیریم
همه:حله
به وسطای جنگل رسیدیم
توانا:اینم از دوربین خوشکلمممم☺️☺️
همه:😂
توانا:حاضرید؟
یاعیز:اره دیگه بگیر عکسو😂
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
تا میخواستیم دورتر بشیم.....
لیا:وای تلفنمو اونجا فراموش کردم شما کم گم برید منم سریع میام
توانا:یکیمون باهات بیاد؟
لیا:نه شما برید
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:چند دقیقه گذشت ولی هه ی نرسیدم.کم کم ترسیده بودم چون اونجا رو اصلا نمیشناختم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان:پس لیا چرا نیومد؟؟؟
توانا:اره دارم نگران میشم
یاعیز:زنگ بزن اگه به اونجا رسیده باشه گوشی شو ورداشته خب
توانا:زنگ زدم ولی معلوم بود که لیا هنوز نرسیده
توانا:یعنی چی هنوز تو راهه؟؟
♡♡♡♡
لیا:حالا که مطمئن بودم گم شدم داد زدم
ولی خب فایده نداش
خیلی ترسیده بودم .چشام تاریکی میرف
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان:اخه چرا گذاشتم تنهایی بره
توانا:همش تقصیر منههه
یاعیز:نگران نباشید پیداش مکنیم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:حالم کاملا بد شده بود افتادم.سرم بایه سنگ برخورد کرد و......
همه:حله
به وسطای جنگل رسیدیم
توانا:اینم از دوربین خوشکلمممم☺️☺️
همه:😂
توانا:حاضرید؟
یاعیز:اره دیگه بگیر عکسو😂
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
تا میخواستیم دورتر بشیم.....
لیا:وای تلفنمو اونجا فراموش کردم شما کم گم برید منم سریع میام
توانا:یکیمون باهات بیاد؟
لیا:نه شما برید
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:چند دقیقه گذشت ولی هه ی نرسیدم.کم کم ترسیده بودم چون اونجا رو اصلا نمیشناختم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان:پس لیا چرا نیومد؟؟؟
توانا:اره دارم نگران میشم
یاعیز:زنگ بزن اگه به اونجا رسیده باشه گوشی شو ورداشته خب
توانا:زنگ زدم ولی معلوم بود که لیا هنوز نرسیده
توانا:یعنی چی هنوز تو راهه؟؟
♡♡♡♡
لیا:حالا که مطمئن بودم گم شدم داد زدم
ولی خب فایده نداش
خیلی ترسیده بودم .چشام تاریکی میرف
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان:اخه چرا گذاشتم تنهایی بره
توانا:همش تقصیر منههه
یاعیز:نگران نباشید پیداش مکنیم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:حالم کاملا بد شده بود افتادم.سرم بایه سنگ برخورد کرد و......
۱.۰k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.