ᴏɴᴇᴘᴀʀᴛ
#ᴏɴᴇᴘᴀʀᴛ
#𝚖𝚒𝚜𝚞𝚗𝚐
لینو: دیگه تمومه لی هادا!
هان؛ ببخشید چی تمومه لی مین هو؟
لینو درحالی که تفنگ رو روی به روی سرش هدف گرفته بود گفت: لی هادا بگم یا جانگ جی مین؟!؟ فکر کردی اینقدر احمقم که اجازه بدم یه کارآگاه بیاد توی گروه ما؟!؟
هان: کارآگاه ؟ جدی ای تو؟!؟ تو منو یادت نیست؟
چند قدم رفت جلو تر که باعث شد لینو به عقب بره...
هان: باورم نمیشه یادت نیست..خب میخوای یادت بیارم!؟
لینو: خفه شو جی مین! دلیل اصلی تو برای عضویت توی گروه دراگون این بود که مارو لو بدی!
هان:خب آره آره اول به همین دلیل اومدم....ولی وقتی فهمیدم تو لیدرشونی خب...از کارم استفا دادم لینو...
لینو: فقط یه نفر اسممو لینو....
...فلش بک....
هان: قول میدم تا انتقام خانواده هامونو ازشون نگیریم از این کار دست برنداریم.
لینو دستای کوچک پسر رو گرفت و بوسه ای روشون زد.
لینو: منم قول میدم تا آخرش کنار هم باشیم و انتقاممونو باهم بگیریم.
هان: عالیه لینو کوچولو..
لینو: هان؟! به کی گفتی کوچولو .؟ تو فقط ۱۰ سالته من ۱۳ پس من بزرگه ام!
هان: هرکاری کنی هم بازم نینی ای
و دوید سمت خیابون و لینو هم دوید سمتش.
لینو: هان جیسونگ مراقب باش!
هان: تو مراقبمی بسمه.
......زمان حال......
لینو: تو...تو...
هان لبخندی زد و گفت: اره لینو کوچولو...خودمم...چطور نشناختیم ؟
تفنگ از دست پسر افتاد و دوید بغل پسری که زندگیش بود ولی از دستش داده بود....
الان بهش برگشته بود...... باورش سخته...
محکم بغلش کرد ...
لینو: ممنونم که بهم برگشتی...
هان: من عاشقتم لینو....
لینو: منم عاشقتم....
The end 🔚
#𝚖𝚒𝚜𝚞𝚗𝚐
لینو: دیگه تمومه لی هادا!
هان؛ ببخشید چی تمومه لی مین هو؟
لینو درحالی که تفنگ رو روی به روی سرش هدف گرفته بود گفت: لی هادا بگم یا جانگ جی مین؟!؟ فکر کردی اینقدر احمقم که اجازه بدم یه کارآگاه بیاد توی گروه ما؟!؟
هان: کارآگاه ؟ جدی ای تو؟!؟ تو منو یادت نیست؟
چند قدم رفت جلو تر که باعث شد لینو به عقب بره...
هان: باورم نمیشه یادت نیست..خب میخوای یادت بیارم!؟
لینو: خفه شو جی مین! دلیل اصلی تو برای عضویت توی گروه دراگون این بود که مارو لو بدی!
هان:خب آره آره اول به همین دلیل اومدم....ولی وقتی فهمیدم تو لیدرشونی خب...از کارم استفا دادم لینو...
لینو: فقط یه نفر اسممو لینو....
...فلش بک....
هان: قول میدم تا انتقام خانواده هامونو ازشون نگیریم از این کار دست برنداریم.
لینو دستای کوچک پسر رو گرفت و بوسه ای روشون زد.
لینو: منم قول میدم تا آخرش کنار هم باشیم و انتقاممونو باهم بگیریم.
هان: عالیه لینو کوچولو..
لینو: هان؟! به کی گفتی کوچولو .؟ تو فقط ۱۰ سالته من ۱۳ پس من بزرگه ام!
هان: هرکاری کنی هم بازم نینی ای
و دوید سمت خیابون و لینو هم دوید سمتش.
لینو: هان جیسونگ مراقب باش!
هان: تو مراقبمی بسمه.
......زمان حال......
لینو: تو...تو...
هان لبخندی زد و گفت: اره لینو کوچولو...خودمم...چطور نشناختیم ؟
تفنگ از دست پسر افتاد و دوید بغل پسری که زندگیش بود ولی از دستش داده بود....
الان بهش برگشته بود...... باورش سخته...
محکم بغلش کرد ...
لینو: ممنونم که بهم برگشتی...
هان: من عاشقتم لینو....
لینو: منم عاشقتم....
The end 🔚
۴.۷k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.