Part 17
Part 17
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[ا/ت:چی مامان ، بابا شما اینجاچیکار می کنید؟]
مامان ا/ت:سلام مگه نمی دونی ا/ت مگه جیهوپ بهت نگفته؟
ا/ت:چیو؟
مامان ا/ت:عه چرا؟
جیهوپ:خوش اومدین ببخشید وقت نکردیم درباره این موضوع با هم صحبت کنیم.
بابای ا/ت:آره ا/ت تو دیگه همسر آینده ی جیهوپ هستی.
ا/ت:چی!!!!
جیهوپ:بشین بهت توضیح میدم.
با عصبانیت نشستم.می خواستم گریه کنم ولی نمی تونستم.
بابای ا/ت:اره دیگه ما هم داریم میریم آمریکا
ا/ت:چرا؟
مامان ا/ت:به خاطر کار بابات دیگه
ا/ت:آخه
به هر حال شام خوردیم و الان می خوایم بریم خونه.
جیهوپ:خدافظ
همه(منظورم باباو مامان ا/ت و بابای جیهوپ):خدافظ پسرم
ا/ت:خدافظ
جیهوپ:برو تو ماشین
رفتم نشستم و داشتم گریه میکردم.
ا/ت:به خاطر این منو دزدیدی که باهات ازدواج کنم.
جیهوپ عصبانی شد و ماشینو نگه داشت.
جیهوپ:پیاده شو
ا/ت:چرا(داد)
جیهوپ:میگم پیاده شو
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[ا/ت:چی مامان ، بابا شما اینجاچیکار می کنید؟]
مامان ا/ت:سلام مگه نمی دونی ا/ت مگه جیهوپ بهت نگفته؟
ا/ت:چیو؟
مامان ا/ت:عه چرا؟
جیهوپ:خوش اومدین ببخشید وقت نکردیم درباره این موضوع با هم صحبت کنیم.
بابای ا/ت:آره ا/ت تو دیگه همسر آینده ی جیهوپ هستی.
ا/ت:چی!!!!
جیهوپ:بشین بهت توضیح میدم.
با عصبانیت نشستم.می خواستم گریه کنم ولی نمی تونستم.
بابای ا/ت:اره دیگه ما هم داریم میریم آمریکا
ا/ت:چرا؟
مامان ا/ت:به خاطر کار بابات دیگه
ا/ت:آخه
به هر حال شام خوردیم و الان می خوایم بریم خونه.
جیهوپ:خدافظ
همه(منظورم باباو مامان ا/ت و بابای جیهوپ):خدافظ پسرم
ا/ت:خدافظ
جیهوپ:برو تو ماشین
رفتم نشستم و داشتم گریه میکردم.
ا/ت:به خاطر این منو دزدیدی که باهات ازدواج کنم.
جیهوپ عصبانی شد و ماشینو نگه داشت.
جیهوپ:پیاده شو
ا/ت:چرا(داد)
جیهوپ:میگم پیاده شو
۲۵.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.