خدمت کار امارت من (پارت ۳)
رسیدم به ارباب تهیونگ اومدم دم اتاق که بگم بیاد غذا بخوره اما صدای ناله یه زن میومد نگران شدم بخاطر همین بدون درزدن در رو باز کردم و با صحنه بدی روبرو شدم ارباب تهیونگ دیکش رو کرده بود تویه ی دختره و جفتشون لخت بودن سریع درو بستم داشتم میرفتم پایین که یهو ارباب تهیونگ گرفتتم
تهیونگ: چه غلطی کردی؟ چرا بدون اجازه درو باز کردی هرزه؟
ا/ت: ب ب ببخشید ارباب تهیونگ فکر کردم اتفاقی افتاده
تهیونگ: الان تنبیهت میگنم تا بفهمی کشون کشون داشت میبردتم تو ی اتاق که ارباب نامجون گرفتتم و کشیدتم سمت خودش
نامجون: چیکار مکنی تهیونگ؟
تهیونگ: به تو ربطی نداره بدش به من
دوست دختر تهیونگ: ددی کی میای پیشم بیا دیگه اون هرزه لیاقت نداره که نگاش کنی
تهیونگ: الان میام و تو ا/ت دارم برات
ا/ت.......
نامجون: ا/ت چیشده؟
ا/ت: رفته بودم ارباب تهیونگ رو صدا کنم ولی وقای درو باز کردم اون و دوست دخترش لخت بودن
نامجون: 😐🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ا/ت: چیشد
نامجون: توخیلی خنگی
ا/ت: 🙁
نامجون: ناراحت نشو حالا هم وایستا اینجا الان میام
رفت و با یه ضرف غذا برگشت
(پرش زمانی فردا صبح)
یومی: پاشو تنبل
ا/ت: چیه بزار بخوابم
یومی: پاشو باید صبحونه درست کنیم
ا/ت: الان؟ 😪😫
یومی: اره 🙄 هی ا/ت تختت خونیه
ا/ت : چیییییی🤯
یومی: پریود شدی؟
ا/ت: فک کمنم
یومی: بچرخ
چرخیدم
یومی: اره لباست کامل خونیه
ا/ت: حالا چیکار کنم من که پد ندارم
یومی: منم ندارم باید با ارباب بگی
ا/ت: باشه حلا برو بریون لباس عوض کنم
یومی: باشه
لباسمو عوض کردم و پارچه تختمو شستم یومی تنهایی صبحونه حاظر کرده بود منم رفتم ارباب هارو صدا کنم وای خدا چیکار کنم به کدومشون بگم
در زدم
ا/ت: ارباب شوگا
شوگا: بیا تو
ا/ت: ارباب صبحانه امادس بیاید پایین
شوگا: باشه
ا/ت: یه چیز دیگه هم هست
شوگا: بگو
ا/ت: من پریود شدم و پد ندارم چیکار کنم
شوگا: خب بد از صبحونه میتونی بری یدونه بگیری
ا/ت: اما من پولی ندارم
شوگا: بیا اینم پول (چه بچه خوبیه)
(پرش زمانی بعد از صبحونه)
شوگا: ا/ت من میرسونمت شهر
ا/ت : ممنون
رسذیم شهر منو پیاده کرد و رفت
رفتم و پد واسه خودم و یومی چند بسته گرفتم
داشتم بر میگشتم که رسیدم به بار گفتم برم یه نگاه بنداگزم رفتم تو اونجا بود که دیدمش.............
تهیونگ: چه غلطی کردی؟ چرا بدون اجازه درو باز کردی هرزه؟
ا/ت: ب ب ببخشید ارباب تهیونگ فکر کردم اتفاقی افتاده
تهیونگ: الان تنبیهت میگنم تا بفهمی کشون کشون داشت میبردتم تو ی اتاق که ارباب نامجون گرفتتم و کشیدتم سمت خودش
نامجون: چیکار مکنی تهیونگ؟
تهیونگ: به تو ربطی نداره بدش به من
دوست دختر تهیونگ: ددی کی میای پیشم بیا دیگه اون هرزه لیاقت نداره که نگاش کنی
تهیونگ: الان میام و تو ا/ت دارم برات
ا/ت.......
نامجون: ا/ت چیشده؟
ا/ت: رفته بودم ارباب تهیونگ رو صدا کنم ولی وقای درو باز کردم اون و دوست دخترش لخت بودن
نامجون: 😐🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ا/ت: چیشد
نامجون: توخیلی خنگی
ا/ت: 🙁
نامجون: ناراحت نشو حالا هم وایستا اینجا الان میام
رفت و با یه ضرف غذا برگشت
(پرش زمانی فردا صبح)
یومی: پاشو تنبل
ا/ت: چیه بزار بخوابم
یومی: پاشو باید صبحونه درست کنیم
ا/ت: الان؟ 😪😫
یومی: اره 🙄 هی ا/ت تختت خونیه
ا/ت : چیییییی🤯
یومی: پریود شدی؟
ا/ت: فک کمنم
یومی: بچرخ
چرخیدم
یومی: اره لباست کامل خونیه
ا/ت: حالا چیکار کنم من که پد ندارم
یومی: منم ندارم باید با ارباب بگی
ا/ت: باشه حلا برو بریون لباس عوض کنم
یومی: باشه
لباسمو عوض کردم و پارچه تختمو شستم یومی تنهایی صبحونه حاظر کرده بود منم رفتم ارباب هارو صدا کنم وای خدا چیکار کنم به کدومشون بگم
در زدم
ا/ت: ارباب شوگا
شوگا: بیا تو
ا/ت: ارباب صبحانه امادس بیاید پایین
شوگا: باشه
ا/ت: یه چیز دیگه هم هست
شوگا: بگو
ا/ت: من پریود شدم و پد ندارم چیکار کنم
شوگا: خب بد از صبحونه میتونی بری یدونه بگیری
ا/ت: اما من پولی ندارم
شوگا: بیا اینم پول (چه بچه خوبیه)
(پرش زمانی بعد از صبحونه)
شوگا: ا/ت من میرسونمت شهر
ا/ت : ممنون
رسذیم شهر منو پیاده کرد و رفت
رفتم و پد واسه خودم و یومی چند بسته گرفتم
داشتم بر میگشتم که رسیدم به بار گفتم برم یه نگاه بنداگزم رفتم تو اونجا بود که دیدمش.............
۵۵.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.