yoi love a vampire part 5 (1)
تو یک خون آشام را دوست داری
قسمت پنجم
ژانر : تخیلی، دراما، عاشقانه، اکشن
رده سنی : +13
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
صبح توی راهرو رد میشد سوهو رو توی راه دید و سلام کرد سریع از اونجا رد شد که گردنبندشو نبینه اما سوهو زودتر از این
حرفا گردنبندشو دیده بود
سوهو : لیلی؟؟
لیلی جا خورد
ب...بله؟
سوهو : بیا اینجا ببینم...
لیلی با ترس جلو رفت ....سوهو نگاه به گردنبندش کرد و دستش گرفت
سوهو : این دست تو چیکار میکنه؟....مگه نگفتم دیگه سراغش نرو...
_چرا اما....
اخم کرد و گفت
سوهو: میری میزاری همونجایی که بود
_نه سوهو خواهش میکنم بزار پیشم باشه...قول میدم گمش نکنم
صداش رو بالا برد:
گفتم میری میزاری سر جاش!!
لیلی ترسید و توی خودش فرو رفت
_اوپا خواهش میکنم ....مادر به من گفته بود وقتی به سن قانونی رسیدی میتونی برش داری
سوهو: لیلی این دیکه چه حرف مسخره ایه که یاد گرفتی ؟...فک کردم اگه به سن قانونی برسی هر کاری بخوای میتونی بکنی؟...
_نه....
سوهو :اونم چه کاری....سر پیچی از حرف من....
_نه اون واقعا اینو گفت
سوهو دست توی موهاش کرد و چرخید
سوهو : بسه!...نمیخواد بهونه بیاری...........خیلی خونسرد شدی لیلی....خیلی!....
راهشو کشید و رفت . لیلی شروع به گریه کرد . میخواست گردنبند مادرش پیش خودش بمونه ؛ چون اینطوری احساس میکرد که مادرش پیششه
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لی داشت تمرین تیر اندازی میکرد . لوهان یواشکی رفته بود و تمرین لی و تماشا میکرد
(ورق بزنید و تصویرشو تصور کنید)
لی : لوهان یه تیر دیگه بده
لوهان: بفرمایین
لی:ممنون عزیزم
هدف گرفت و پرتاب کرد
لوهان: راستی به سوهو که نمیگی؟
لی: نه خیالت راحت...ولی توهم انقدر شیطونی نکن که تنبیهت نکنه وگرنه...
لوهان: وگرنه با همین تیر منو میزنه😅😅
لی: آره😅
دوتایی خندیدن
شیومین از پشت در نگاهشون میکرد بعدش درو باز کرد و رفت تو و تعظیم کرد
شیومین: سلام عالیجناب لو سلام فرمانده لی....تمرین میکردین
لی :بله تمرین میکردیم
شیومین : میشه منم باهاتون تمرین کنم؟
لی به لوهان نگاه کرد
لی : بله
شیومین کمان و گرفت و هدف گرفت و رهاش کرد و به هدف خورد
شیومین : آفرین شیومین آفرین تو تونستی!
لی خم شد در گوش لوهان گفت:
لی : چه به خودشم افتخار میکنه😐😅
لوهان نخودی میخندید
شیومین روشو برگردوند
شیومین :عالیجناب لوهان؟
لوهان: بله؟
شیومین :میتونم چند لحظه با فرمانده لی تنها باشم؟
لوهان: امم...بله حتما
به لی گفت:
لوهان : من فعلا رفتم
لی : برو عزیزم
از اتاق بیرون رفت و درو بست
لی: خب شیومین چیزی میخواستی بگی؟
شیومین دور لی چرخید گفت:
آه...بله.......خواستم باهم یه مسابقه داشته باشیم
لی: مسابقه؟
شیومین: بله....با شمشیر موافقید یا همین تیر و کمان؟
قسمت پنجم
ژانر : تخیلی، دراما، عاشقانه، اکشن
رده سنی : +13
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
صبح توی راهرو رد میشد سوهو رو توی راه دید و سلام کرد سریع از اونجا رد شد که گردنبندشو نبینه اما سوهو زودتر از این
حرفا گردنبندشو دیده بود
سوهو : لیلی؟؟
لیلی جا خورد
ب...بله؟
سوهو : بیا اینجا ببینم...
لیلی با ترس جلو رفت ....سوهو نگاه به گردنبندش کرد و دستش گرفت
سوهو : این دست تو چیکار میکنه؟....مگه نگفتم دیگه سراغش نرو...
_چرا اما....
اخم کرد و گفت
سوهو: میری میزاری همونجایی که بود
_نه سوهو خواهش میکنم بزار پیشم باشه...قول میدم گمش نکنم
صداش رو بالا برد:
گفتم میری میزاری سر جاش!!
لیلی ترسید و توی خودش فرو رفت
_اوپا خواهش میکنم ....مادر به من گفته بود وقتی به سن قانونی رسیدی میتونی برش داری
سوهو: لیلی این دیکه چه حرف مسخره ایه که یاد گرفتی ؟...فک کردم اگه به سن قانونی برسی هر کاری بخوای میتونی بکنی؟...
_نه....
سوهو :اونم چه کاری....سر پیچی از حرف من....
_نه اون واقعا اینو گفت
سوهو دست توی موهاش کرد و چرخید
سوهو : بسه!...نمیخواد بهونه بیاری...........خیلی خونسرد شدی لیلی....خیلی!....
راهشو کشید و رفت . لیلی شروع به گریه کرد . میخواست گردنبند مادرش پیش خودش بمونه ؛ چون اینطوری احساس میکرد که مادرش پیششه
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لی داشت تمرین تیر اندازی میکرد . لوهان یواشکی رفته بود و تمرین لی و تماشا میکرد
(ورق بزنید و تصویرشو تصور کنید)
لی : لوهان یه تیر دیگه بده
لوهان: بفرمایین
لی:ممنون عزیزم
هدف گرفت و پرتاب کرد
لوهان: راستی به سوهو که نمیگی؟
لی: نه خیالت راحت...ولی توهم انقدر شیطونی نکن که تنبیهت نکنه وگرنه...
لوهان: وگرنه با همین تیر منو میزنه😅😅
لی: آره😅
دوتایی خندیدن
شیومین از پشت در نگاهشون میکرد بعدش درو باز کرد و رفت تو و تعظیم کرد
شیومین: سلام عالیجناب لو سلام فرمانده لی....تمرین میکردین
لی :بله تمرین میکردیم
شیومین : میشه منم باهاتون تمرین کنم؟
لی به لوهان نگاه کرد
لی : بله
شیومین کمان و گرفت و هدف گرفت و رهاش کرد و به هدف خورد
شیومین : آفرین شیومین آفرین تو تونستی!
لی خم شد در گوش لوهان گفت:
لی : چه به خودشم افتخار میکنه😐😅
لوهان نخودی میخندید
شیومین روشو برگردوند
شیومین :عالیجناب لوهان؟
لوهان: بله؟
شیومین :میتونم چند لحظه با فرمانده لی تنها باشم؟
لوهان: امم...بله حتما
به لی گفت:
لوهان : من فعلا رفتم
لی : برو عزیزم
از اتاق بیرون رفت و درو بست
لی: خب شیومین چیزی میخواستی بگی؟
شیومین دور لی چرخید گفت:
آه...بله.......خواستم باهم یه مسابقه داشته باشیم
لی: مسابقه؟
شیومین: بله....با شمشیر موافقید یا همین تیر و کمان؟
۴.۴k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.