فیک جیمین (عشق لجباز)پارت یک
تو ا/ت هستی ۲۱ سالته پزشکی درس می خونی.
از زبان ا/ت:
از دانشگاه که بر می گشتم بوی دوکبوکی به مشامم خورد رفت یه عالمه دوکبوکی خریدم. تا برا شام اماده کنم.وقتی رسیدم خونه سریع رفتم دوکبوکی هارو اماده کردم و رفتم سراغ درسام نزدیک دو ساعتی درس خوندم و رفتم سراغ مرتب کردن خونه .یه یک ساعتی طول کشید .رفتم یه هات چاکلت وایت درست کردم که استراحت کنم.نشستم رو کاناپه و پاهام رو جمع کردم تو بدنم و شروع کردم بخوردن.که یهو صدای کلید اومد.مثل همیشه جیمین بود.خیلی بی تفاوت بدون این که حتی بهش سلام کنم رفتم یه ظرف رو پر دوکبوکی کردم و گذاشتم رو میز تا خودش بیاد بخورتش.دو سال پیش به خاطر این پدر من به تونه با بزرگترین تاجر کره در ارتباط باشه من رو به حیمین دادن اونم به زور .اون اول سعی می کردم که با هاش خوب رفتار کنم جیمین هم مشتاق بود .اما بعد از اون دعوا سر این که به دختر عموش چقد خوب حرف می زد به لپم یه سیلی زد دیگه با هم حرف نزدیم.
از زبان ا/ت:
از دانشگاه که بر می گشتم بوی دوکبوکی به مشامم خورد رفت یه عالمه دوکبوکی خریدم. تا برا شام اماده کنم.وقتی رسیدم خونه سریع رفتم دوکبوکی هارو اماده کردم و رفتم سراغ درسام نزدیک دو ساعتی درس خوندم و رفتم سراغ مرتب کردن خونه .یه یک ساعتی طول کشید .رفتم یه هات چاکلت وایت درست کردم که استراحت کنم.نشستم رو کاناپه و پاهام رو جمع کردم تو بدنم و شروع کردم بخوردن.که یهو صدای کلید اومد.مثل همیشه جیمین بود.خیلی بی تفاوت بدون این که حتی بهش سلام کنم رفتم یه ظرف رو پر دوکبوکی کردم و گذاشتم رو میز تا خودش بیاد بخورتش.دو سال پیش به خاطر این پدر من به تونه با بزرگترین تاجر کره در ارتباط باشه من رو به حیمین دادن اونم به زور .اون اول سعی می کردم که با هاش خوب رفتار کنم جیمین هم مشتاق بود .اما بعد از اون دعوا سر این که به دختر عموش چقد خوب حرف می زد به لپم یه سیلی زد دیگه با هم حرف نزدیم.
۹۰.۹k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.