پادشاه مافیا p3
بچه ها دیدم شرط ها نمیرسه گفتم بزارم
ویو کوک همچنان: که یهو
یونا گفت: ساعت چنده ؟
کوک : ۱۰و نم چطور مگه؟
یونا : اوه شت من باید برم ببخشید
کوک : من میرسونمت
یونا : نه ممنون خودم ماشین دارم
کوک : اوک پس تا دم در همراهیتون میکنم
یونا : خیلی خب
کوک تو ذهنش ( نکنه با کسی قرار داره؟ اصلا به من چه ولش کن یه دیقه وایسا چرا برام مهمه ؟ نکنهه..؟ نه نه نه امکان نداره یعنی من عاشقش شدم باید مطمعن شم )
یونا ویو
ساعت ۱۰ و نیم بود شت من باید تا ۱۰ میخوابیدم ولی الان دیگه دیره بلند شدم کوک گفت تا دم در همراهیم میکنه پس منم مخالفتی نکردم و رفتم کیفمو برداشتم و چک کردم همه وسایلام باشه و از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم که در همین حین داشتم به این فک میکردم که چقدددررررر این کوک جذاب و خفنه وایسا ببینم نکنه دارم عاشقش میشم باید اول خوب فک کنم و بفهمم راسته یا نه بعد بگم
ولی رفتیم بیرون از بار
کوک: خیلی خوشحال شدم دیدمت یونا
یونا : ممنون منم
کوک : خب ماشینت کجاست؟
یونا : یکم جلو تر پارک کردم
کوک : پس تا اونجا همراهیت میکنم
یونا : نه خودم میرم
کوک : جملم خبری بود پرسشی نبود پس بفرمایین
یه لبخند ریز زدم و رفتم که دیدم ماشینم نیست پشمام ریخت که کوک گفت : نمیخوام ناراحتت کنم ولی اگه ماشینت اینجا پارک بود بدبخت شدی
یونا برگشتم سمتش و پرسیدم : چرا؟
به تابلو پارک ممنون اشاره کرد و گفت : به این دلیل
و پشمام ریخت و زیر لب گفتم : الان با چی برم ؟
کوک : نگران نباش من میرسونمت
یونا : نه مرسی تا الان هم خیلی بهت زحمت دادم
کوک دستمو گرفتم و تو دستش چفت کرد یه لحظه قلبم تند تند تپید
کوک ویو : وقتی حال پریشونشو دیدم نتونستم طاقت بیارم و گفتم: نگران نباش من میرسونمت که انگاه خجالت زده شد و رد کرد منم دستشو محکم تو دستم چفت کردم یه لحظه انگار قلبم انقدر تند میتبید نزدیک بود از قفسه سینه ام بزنه بیرون
و بعد گفتم : بیوفت جلو ماشینم از اون طرفه
که یه لبخند خجالتی تحویلم داد که قلبم آب شد بعدم راه افتادیم
کل راه داشتیم حرف میزدیم و راجب خودش خیلی نمیگفت و بیشتر من راجب خودم گفتم و اونم هرچی علاق مشترک داشتیم رو تایید میکرد
وقتی رسیدیم دم در خونش دیدیم خونه رو پلمپ کردن و بعد فهمیدم کار سینا کثافت بود ( یونا رو به زور توی ایران شوهر دادن و یک سال زجر کشید و شوهرش هم سینا بود که وقتی جدا شدن و یونا محریه اش رو گرفتم اومد کره ولی سینا از ش به جرم دزدی شکایت کرد و الانم برای انتقام اومده کره )
همونجا پشمام ریخت و فهمیدم تابلو پارک ممنوع هم الکی بوده از پلیس اجازه گرفتم و رفتم تو خونه و چند تا از وسایل هام رو برداشتم و ریختم تو یه چمدون که وقتی اومدم بیرون دیدم کوک هنوز تو ماشین منتظرمه که یهو......
کرم دارم و جای حساس قطع کنم 😂😂😂
ویو کوک همچنان: که یهو
یونا گفت: ساعت چنده ؟
کوک : ۱۰و نم چطور مگه؟
یونا : اوه شت من باید برم ببخشید
کوک : من میرسونمت
یونا : نه ممنون خودم ماشین دارم
کوک : اوک پس تا دم در همراهیتون میکنم
یونا : خیلی خب
کوک تو ذهنش ( نکنه با کسی قرار داره؟ اصلا به من چه ولش کن یه دیقه وایسا چرا برام مهمه ؟ نکنهه..؟ نه نه نه امکان نداره یعنی من عاشقش شدم باید مطمعن شم )
یونا ویو
ساعت ۱۰ و نیم بود شت من باید تا ۱۰ میخوابیدم ولی الان دیگه دیره بلند شدم کوک گفت تا دم در همراهیم میکنه پس منم مخالفتی نکردم و رفتم کیفمو برداشتم و چک کردم همه وسایلام باشه و از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم که در همین حین داشتم به این فک میکردم که چقدددررررر این کوک جذاب و خفنه وایسا ببینم نکنه دارم عاشقش میشم باید اول خوب فک کنم و بفهمم راسته یا نه بعد بگم
ولی رفتیم بیرون از بار
کوک: خیلی خوشحال شدم دیدمت یونا
یونا : ممنون منم
کوک : خب ماشینت کجاست؟
یونا : یکم جلو تر پارک کردم
کوک : پس تا اونجا همراهیت میکنم
یونا : نه خودم میرم
کوک : جملم خبری بود پرسشی نبود پس بفرمایین
یه لبخند ریز زدم و رفتم که دیدم ماشینم نیست پشمام ریخت که کوک گفت : نمیخوام ناراحتت کنم ولی اگه ماشینت اینجا پارک بود بدبخت شدی
یونا برگشتم سمتش و پرسیدم : چرا؟
به تابلو پارک ممنون اشاره کرد و گفت : به این دلیل
و پشمام ریخت و زیر لب گفتم : الان با چی برم ؟
کوک : نگران نباش من میرسونمت
یونا : نه مرسی تا الان هم خیلی بهت زحمت دادم
کوک دستمو گرفتم و تو دستش چفت کرد یه لحظه قلبم تند تند تپید
کوک ویو : وقتی حال پریشونشو دیدم نتونستم طاقت بیارم و گفتم: نگران نباش من میرسونمت که انگاه خجالت زده شد و رد کرد منم دستشو محکم تو دستم چفت کردم یه لحظه انگار قلبم انقدر تند میتبید نزدیک بود از قفسه سینه ام بزنه بیرون
و بعد گفتم : بیوفت جلو ماشینم از اون طرفه
که یه لبخند خجالتی تحویلم داد که قلبم آب شد بعدم راه افتادیم
کل راه داشتیم حرف میزدیم و راجب خودش خیلی نمیگفت و بیشتر من راجب خودم گفتم و اونم هرچی علاق مشترک داشتیم رو تایید میکرد
وقتی رسیدیم دم در خونش دیدیم خونه رو پلمپ کردن و بعد فهمیدم کار سینا کثافت بود ( یونا رو به زور توی ایران شوهر دادن و یک سال زجر کشید و شوهرش هم سینا بود که وقتی جدا شدن و یونا محریه اش رو گرفتم اومد کره ولی سینا از ش به جرم دزدی شکایت کرد و الانم برای انتقام اومده کره )
همونجا پشمام ریخت و فهمیدم تابلو پارک ممنوع هم الکی بوده از پلیس اجازه گرفتم و رفتم تو خونه و چند تا از وسایل هام رو برداشتم و ریختم تو یه چمدون که وقتی اومدم بیرون دیدم کوک هنوز تو ماشین منتظرمه که یهو......
کرم دارم و جای حساس قطع کنم 😂😂😂
۱.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.