پارت 27
پارت 27
من: گوشیم بده
به سامان زنگ زدم
من: الو سامان منم سامان دوباره دریا اون شکلی شده
سامان: با روانپزشکش چند وقته حرف نزده درنا یه سوال دارم دوباره امیر دیده
امیر نگاه کردم که داشت نگام می کرد
من: اره دوباره دیدتش
یهو سامان داد زد
سامان: دیونه شدی تو هر چه زودتر برگردین ایران تو خلی مگه می خواهی دوباره دیونه اش کنی وای خداا زود بیا
قطع کرد
زدم زیر گریه
حسین: چی شده چی گفته
من: دریا نه ما باید برگردیم ایران گفت
حسین: دیونه شدی چرا خب
من: برنگردیم دریا دوباره
فهمید انگار
امیر: چرا هر دوتون منو نگاه می کنین
من: چون تو باعث تمام بدبختی های ما هستی
پاشدم برم پیش دریا پشت در بودیم من و حسین
من: در باز کن دریا
بهم پیام داد که می خواهد تنها باشه از این کلمه متنفر بودم
حسین: بازم رفت تو لاک خودش
من: گوشیم بده
به سامان زنگ زدم
من: الو سامان منم سامان دوباره دریا اون شکلی شده
سامان: با روانپزشکش چند وقته حرف نزده درنا یه سوال دارم دوباره امیر دیده
امیر نگاه کردم که داشت نگام می کرد
من: اره دوباره دیدتش
یهو سامان داد زد
سامان: دیونه شدی تو هر چه زودتر برگردین ایران تو خلی مگه می خواهی دوباره دیونه اش کنی وای خداا زود بیا
قطع کرد
زدم زیر گریه
حسین: چی شده چی گفته
من: دریا نه ما باید برگردیم ایران گفت
حسین: دیونه شدی چرا خب
من: برنگردیم دریا دوباره
فهمید انگار
امیر: چرا هر دوتون منو نگاه می کنین
من: چون تو باعث تمام بدبختی های ما هستی
پاشدم برم پیش دریا پشت در بودیم من و حسین
من: در باز کن دریا
بهم پیام داد که می خواهد تنها باشه از این کلمه متنفر بودم
حسین: بازم رفت تو لاک خودش
۱.۵k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.