سورا در حال لباس پوشیدن بود «اسلاید بعدی» که دازای با یه
سورا در حال لباس پوشیدن بود «اسلاید بعدی» که دازای با یه حوله تنپوش میاد بیرون
دازای:کجا داری میری امرو که کلاس نداریم
سورا:دارم میرم پیش کورو
دازای:منم میام
سورا:لباساتو انداختم لباس شویی
دازای: پس من الان چی بپوشم
سورا سرشو بر میگردونه و عصبانی میشه
سورا:ببینم این حوله منه تن تو چیکار داره
دازای:من که مشکلی نمی بینم
سورا: یه جوری رفتار میکنی انگار دوست پسرمی
دازای سورا رو میچسبونه به دیوار و با عصبانیت نگاهش میکنه
سورا:برو گمشو اون ور عوضی«با عصبانیت»
دازای: ببینم الان چی گفتی «در حالیکه مچ دست سورا رو فشار میده»
دازای میره کنار و میره بیرون اوتاق و لم میده رو مبل
سورا هم از خونه میزنه بیرون و به سمت سازمان میره
دازای:کجا داری میری امرو که کلاس نداریم
سورا:دارم میرم پیش کورو
دازای:منم میام
سورا:لباساتو انداختم لباس شویی
دازای: پس من الان چی بپوشم
سورا سرشو بر میگردونه و عصبانی میشه
سورا:ببینم این حوله منه تن تو چیکار داره
دازای:من که مشکلی نمی بینم
سورا: یه جوری رفتار میکنی انگار دوست پسرمی
دازای سورا رو میچسبونه به دیوار و با عصبانیت نگاهش میکنه
سورا:برو گمشو اون ور عوضی«با عصبانیت»
دازای: ببینم الان چی گفتی «در حالیکه مچ دست سورا رو فشار میده»
دازای میره کنار و میره بیرون اوتاق و لم میده رو مبل
سورا هم از خونه میزنه بیرون و به سمت سازمان میره
۱.۱k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.