پارت 2
باشه پس فردا میریم ببینیم چجور کسیه این جونگکوک
باشه 🤗🤗🤗🤗🤗
صبح زود از خواب بلند شدم اتاقی که توش بودم واقعا قشنگ بود تم صورتی داشت ازش خوشم اومده بود دستم رو روی شکمم گذاشتم تو هم خوشت اومد مامانی هوم 🙂🙂🙂🙂🙂
دست و صورتم رو شستم و لباس هام رو عوض کردم
اومدم بیرون پدرم سر سفره همراه با اون دختره یونگجه نشسته بود هردوشون بهم سلام دادن احساس میکردم یونگجه سرد برخورد میکرد ولی این عادی بود احتمالا بعد از اینکه من نشستم اون بلند شد و تعظیم کرد
یونگجه آقای پارک من یکم کار دارم با اجازتون
+دخترم چیزی نخوردی ولی
یونگجه گرسنم نیست یا اجازتون
ایملدا پدر این دختره کیه
+یونگجه رو میگی من اون رو بعد از گم شدن تو توی یه بار پیدا کردم انگار گم شده بود ولی کسی رو نداشت
آوردم خونم از اون روز به بعد بزرگ شد و بهم خدمت کرد من مجبور به این کار نکردمش ولی اون اینجا موند برام حکم دخترم رو داره
ایملدا نمیدونستم اینقدر داستان زندگیش غمگینه
راستی پدر بعد از من تو جیمین رو پیدا کردی
+نه دخترم من هیچ وقت نتونستم جیمین رو پیدا کنم
ولی یادمه شب قبل از گم شدنش یه گردنبند رو گذاشتم دور گردنش چه گردنبندی این گردنبند (اسلاید دوم)
ایملدا پ پدر تو مطمعنی
+آره چرا همین گردنبند بود
ایملدا ولی این یعنی جیم جیمین
+چیزی شده ایملدا
ایملدا پدر اون زندست برادرم زندست
+چی یعنی چی ولی چطور ممکنه
ایملدا پدر اون دوست جونگ کوک، همون جیمینی منه برادرمه پدر
+یعنی میگی برادرت زندست
ایملدا آره پدر اون زندست اون دوست جونگ کوکه باورم نمیشه یه ماه کنار برادرم بودم ولی خودمم خبر نداشتم
+الان میتونیم ببینمش دخترم اون الان چطوره
ایملدا پدر، پسرت خیلی بزرگ و خوشتیپ شده اون الان 20 سالشه خودت میبینیش
+خدا رو هزاران بار شکر که تو و برادرت رو بهم برگردوند
ایملدا 🙂🙂🙂🙂🙂🙂
*************
رسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل در رو زدیم پدرم هم همراهم اومد اجوما در رو باز کرد وقتی من رو دید بغلم کرد
اجوما حالت خوبه دخترم
ایملدا من خوبم اجوما ممنون
چند قدم برداشتم با اینکه چند روز شده بود ولی دلم برای اینجا تنگ شده بود به سالن نگاه کردم پسرا روی مبل نشسته بودن جیمین هم نشسته بود ولی داشت گریه میکرد یه قدم دیگه برداشتم که توجه همه به سمتم جلب شد جیمین بهمون نگاه کرد منم بهش نزدیک شدم
جیمین ایملدا ایملدا حالت خوبه این همه مدت کحا میدونی چقدر نگرانت شدیم
باشه 🤗🤗🤗🤗🤗
صبح زود از خواب بلند شدم اتاقی که توش بودم واقعا قشنگ بود تم صورتی داشت ازش خوشم اومده بود دستم رو روی شکمم گذاشتم تو هم خوشت اومد مامانی هوم 🙂🙂🙂🙂🙂
دست و صورتم رو شستم و لباس هام رو عوض کردم
اومدم بیرون پدرم سر سفره همراه با اون دختره یونگجه نشسته بود هردوشون بهم سلام دادن احساس میکردم یونگجه سرد برخورد میکرد ولی این عادی بود احتمالا بعد از اینکه من نشستم اون بلند شد و تعظیم کرد
یونگجه آقای پارک من یکم کار دارم با اجازتون
+دخترم چیزی نخوردی ولی
یونگجه گرسنم نیست یا اجازتون
ایملدا پدر این دختره کیه
+یونگجه رو میگی من اون رو بعد از گم شدن تو توی یه بار پیدا کردم انگار گم شده بود ولی کسی رو نداشت
آوردم خونم از اون روز به بعد بزرگ شد و بهم خدمت کرد من مجبور به این کار نکردمش ولی اون اینجا موند برام حکم دخترم رو داره
ایملدا نمیدونستم اینقدر داستان زندگیش غمگینه
راستی پدر بعد از من تو جیمین رو پیدا کردی
+نه دخترم من هیچ وقت نتونستم جیمین رو پیدا کنم
ولی یادمه شب قبل از گم شدنش یه گردنبند رو گذاشتم دور گردنش چه گردنبندی این گردنبند (اسلاید دوم)
ایملدا پ پدر تو مطمعنی
+آره چرا همین گردنبند بود
ایملدا ولی این یعنی جیم جیمین
+چیزی شده ایملدا
ایملدا پدر اون زندست برادرم زندست
+چی یعنی چی ولی چطور ممکنه
ایملدا پدر اون دوست جونگ کوک، همون جیمینی منه برادرمه پدر
+یعنی میگی برادرت زندست
ایملدا آره پدر اون زندست اون دوست جونگ کوکه باورم نمیشه یه ماه کنار برادرم بودم ولی خودمم خبر نداشتم
+الان میتونیم ببینمش دخترم اون الان چطوره
ایملدا پدر، پسرت خیلی بزرگ و خوشتیپ شده اون الان 20 سالشه خودت میبینیش
+خدا رو هزاران بار شکر که تو و برادرت رو بهم برگردوند
ایملدا 🙂🙂🙂🙂🙂🙂
*************
رسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل در رو زدیم پدرم هم همراهم اومد اجوما در رو باز کرد وقتی من رو دید بغلم کرد
اجوما حالت خوبه دخترم
ایملدا من خوبم اجوما ممنون
چند قدم برداشتم با اینکه چند روز شده بود ولی دلم برای اینجا تنگ شده بود به سالن نگاه کردم پسرا روی مبل نشسته بودن جیمین هم نشسته بود ولی داشت گریه میکرد یه قدم دیگه برداشتم که توجه همه به سمتم جلب شد جیمین بهمون نگاه کرد منم بهش نزدیک شدم
جیمین ایملدا ایملدا حالت خوبه این همه مدت کحا میدونی چقدر نگرانت شدیم
۷۰.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.