رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part2
چرا ملکه هیچ راهنمایی نکرد که اون میتونه کجا باشه؟
یعنی ممکنه رفته باشه مدرسه؟؟؟
عاااا نه ...اخه چجوری توی مدرسه دنبالش بگردممم..اخخ لعنتی فقط همین مونده بود که برم با ادم ها درس بخونم..!
"ویو ات"
سلام من ات ام و تقریبا ۱۷ سالمه...
اهههه امروز باید برم مدرسه ...نهههه
مثل همیشه تند تند حاضر شدم و یک لغمه گذاشتم تو دهنم و بدو بدو رفتم مدرسه...
"توی مدرسه"
نشسته بودم روی صندلی و منتظر بودم که معلم بیاد...یک دوست صمیمی دارم که اسمش دایون ..
دایون:میگم ات؟
ات:چیه؟
دایون:اون پسره کیه پشت معلم داره میاد؟
ات:حتما جدیده
دایون:وایییییی خدا کنهههه
ات:هوووف دایون ..!
معلم:بچه ها امروز یکی جدید به کلاس ما اضافه شده.. اگه ممکنه خودت رو معرفی کن..
کوک:جئون جونگ کوک
دایون:ایییی قربونت بشم🥺✨
ات:دایون دهنت رو ببند...عه!
معلم:میتونی بری اونجا بشینی
کوک:اکی
میزی که اون پسره نشست دقیقا کنار من بود
معلم یعنی اقای پارک شروع کرد به درس دادن ...دایون هم زل زدع بود به پسره ..با ارنجم زدم به پهلو دایون
دایون:هوی چته؟
ات:چته؟چرا زل زدی به پسره؟
دایون:اصلا به توچه دلم میخواد
ات:دایوننننن
دایون:چیه؟
ات:ففط زنگ تفریح من دستم به تو برسه ...!
دایون:خیله خب بابا حالا جوش نیار!
ات:به درس گوش کن دایون ...روز امتحان من به تو کمک نمیکنم هااا
دایون:حالا انگار چقدرررر تقلب میرسونه تهش دو تا سوال رو میگی اونم با کلی التماس...😂😂
#part2
چرا ملکه هیچ راهنمایی نکرد که اون میتونه کجا باشه؟
یعنی ممکنه رفته باشه مدرسه؟؟؟
عاااا نه ...اخه چجوری توی مدرسه دنبالش بگردممم..اخخ لعنتی فقط همین مونده بود که برم با ادم ها درس بخونم..!
"ویو ات"
سلام من ات ام و تقریبا ۱۷ سالمه...
اهههه امروز باید برم مدرسه ...نهههه
مثل همیشه تند تند حاضر شدم و یک لغمه گذاشتم تو دهنم و بدو بدو رفتم مدرسه...
"توی مدرسه"
نشسته بودم روی صندلی و منتظر بودم که معلم بیاد...یک دوست صمیمی دارم که اسمش دایون ..
دایون:میگم ات؟
ات:چیه؟
دایون:اون پسره کیه پشت معلم داره میاد؟
ات:حتما جدیده
دایون:وایییییی خدا کنهههه
ات:هوووف دایون ..!
معلم:بچه ها امروز یکی جدید به کلاس ما اضافه شده.. اگه ممکنه خودت رو معرفی کن..
کوک:جئون جونگ کوک
دایون:ایییی قربونت بشم🥺✨
ات:دایون دهنت رو ببند...عه!
معلم:میتونی بری اونجا بشینی
کوک:اکی
میزی که اون پسره نشست دقیقا کنار من بود
معلم یعنی اقای پارک شروع کرد به درس دادن ...دایون هم زل زدع بود به پسره ..با ارنجم زدم به پهلو دایون
دایون:هوی چته؟
ات:چته؟چرا زل زدی به پسره؟
دایون:اصلا به توچه دلم میخواد
ات:دایوننننن
دایون:چیه؟
ات:ففط زنگ تفریح من دستم به تو برسه ...!
دایون:خیله خب بابا حالا جوش نیار!
ات:به درس گوش کن دایون ...روز امتحان من به تو کمک نمیکنم هااا
دایون:حالا انگار چقدرررر تقلب میرسونه تهش دو تا سوال رو میگی اونم با کلی التماس...😂😂
۶.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.