رئیس من
رئیس من
پارت ۱۵
در باز شد و آقای پارک و ا.ت اومدن تو
جیمین: تهیونگ م......
تهیونگو هل دادم
تهیونگ: اهم......
جیمین زیر لب خندید
جیمین: خب.....هیچی دیگه خوش باشین....بای
و درو بست صدا خندشو با ا.ت میشنیدم
تهیونگ ویو
جیمین لعنت بهت که بد موقع ظاهر میشی....هوفففففف.....نخند بی ناموس
(من: آ....... تهیونگ: جرعت داری اعتراض کن من:هوفففففف بریم ادامه اصن)
تهیونگ: خب بیب بریم؟
سولی: کجا؟
تهیونگ: خونه آق شجاع......رستوران دیگه
سولی: ب...باشه
با تهیونگ رفتیم سمت یه رستوران
جیمین ویو
درو بستم و به ا.ت نگاه کردم که خندمون گرفت و از دفتر تهیونگ دور شدیم و با ا.ت رفتیم سمت یه رستوران (توجه: تو یدونه رستوران نیستن) رفتیم سمت میزی که رزو کرده بودم و نشستیم که نگام خورد به یه پسری.....چقدر آشناست....اکس ا.ت نیست؟....اینجا چه غلطی میکنه؟!....چقدم به ا.ت زل میزنه....آشغال....دیگه بیا با چشات بخورش مردتیکه گاو
جیمین: خب عزیزم چی میخوری؟
ا.ت ویو
وقتی عزیزم صدام کرد تعجب کردم وقتی متوجه ی جریان شدم گفتم
ا.ت: اومممم نمیدونم عزیزم....هرچی خودت سفارش دادی
جیمین: خب پس دوتا ( دیگه یه چیزی تصور کنید خودتون)
گارسون: چشم جناب....الان حاضر میشه
و رفت تو آشپزخونه
بعد چند دقیقه برامون آوردن غذا ها رو و شروع کردیم خوردن ولی بیشتر به من زل زده بود تا حواسش به غذا خوردنش باشه
جیمین: خوشمزس؟
ا.ت: اوهوم...خیلی....مرسی
جیمین: خواهش میکنم عشقم....نوش جونت
وقتی کلمه ی عشقمو و شنیدم لپام یکم سرخ شده بودن یه لبخند زدم و سرمو دادم پایین که زیاد معلوم نباشه و غذامو خوردم
جیمین: (خنده آروم)
( فکر کنم قبلا گفته بودم موهاش بسته بود ولی شما فرض کنین باز گذاشته)
جیمین ویو
فک کنم خجالت کشید...واقعا خیلی کیوته
داشت غذا میخورد که متوجه شدم یکم از موهاش داره میره تو غذا آروم دستمو بردم سمت موهاش و انداختم پشت گوشش شکه نگام کرد که بش لبخند زدم و شروع کردم غذای خودمو خوردن
شاید امروز پارت بعدیو گذاشتمممممم
پارت ۱۵
در باز شد و آقای پارک و ا.ت اومدن تو
جیمین: تهیونگ م......
تهیونگو هل دادم
تهیونگ: اهم......
جیمین زیر لب خندید
جیمین: خب.....هیچی دیگه خوش باشین....بای
و درو بست صدا خندشو با ا.ت میشنیدم
تهیونگ ویو
جیمین لعنت بهت که بد موقع ظاهر میشی....هوفففففف.....نخند بی ناموس
(من: آ....... تهیونگ: جرعت داری اعتراض کن من:هوفففففف بریم ادامه اصن)
تهیونگ: خب بیب بریم؟
سولی: کجا؟
تهیونگ: خونه آق شجاع......رستوران دیگه
سولی: ب...باشه
با تهیونگ رفتیم سمت یه رستوران
جیمین ویو
درو بستم و به ا.ت نگاه کردم که خندمون گرفت و از دفتر تهیونگ دور شدیم و با ا.ت رفتیم سمت یه رستوران (توجه: تو یدونه رستوران نیستن) رفتیم سمت میزی که رزو کرده بودم و نشستیم که نگام خورد به یه پسری.....چقدر آشناست....اکس ا.ت نیست؟....اینجا چه غلطی میکنه؟!....چقدم به ا.ت زل میزنه....آشغال....دیگه بیا با چشات بخورش مردتیکه گاو
جیمین: خب عزیزم چی میخوری؟
ا.ت ویو
وقتی عزیزم صدام کرد تعجب کردم وقتی متوجه ی جریان شدم گفتم
ا.ت: اومممم نمیدونم عزیزم....هرچی خودت سفارش دادی
جیمین: خب پس دوتا ( دیگه یه چیزی تصور کنید خودتون)
گارسون: چشم جناب....الان حاضر میشه
و رفت تو آشپزخونه
بعد چند دقیقه برامون آوردن غذا ها رو و شروع کردیم خوردن ولی بیشتر به من زل زده بود تا حواسش به غذا خوردنش باشه
جیمین: خوشمزس؟
ا.ت: اوهوم...خیلی....مرسی
جیمین: خواهش میکنم عشقم....نوش جونت
وقتی کلمه ی عشقمو و شنیدم لپام یکم سرخ شده بودن یه لبخند زدم و سرمو دادم پایین که زیاد معلوم نباشه و غذامو خوردم
جیمین: (خنده آروم)
( فکر کنم قبلا گفته بودم موهاش بسته بود ولی شما فرض کنین باز گذاشته)
جیمین ویو
فک کنم خجالت کشید...واقعا خیلی کیوته
داشت غذا میخورد که متوجه شدم یکم از موهاش داره میره تو غذا آروم دستمو بردم سمت موهاش و انداختم پشت گوشش شکه نگام کرد که بش لبخند زدم و شروع کردم غذای خودمو خوردن
شاید امروز پارت بعدیو گذاشتمممممم
۴.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.