وقتی دوست پسرته و تو میخوای خودکشی کنی(درخواستی)
علامت ها
ا.ت_
جی+
.
.
.
دوباره یه روز کسل کننده ی دیگه رو شروع کردی
میخواستی امروز به این روزای کسل کننده پایان بدی ، با مرگت
خیلی ذوق داشتی ولی نمیدونستی چجوری ذوق میکنن پس خنثی بودی
صبحونتو خوردی و رفتی بیرون ، رفتی برای جی هدیه بخری
بلاخره دوست پسرت باید ازت یه یادگاری میداشت
خیلی داشتی اذیتش میکردی ، دلت واسش میسوخت
رفتی براش یه دستبند گرفتی ، با یه گل ، میخواستی وقتی میخواستی بری اونجایی که قرار بود خودتو اونجا بکشی بهش بدی
وقتی خریدات تموم شد ساعت سه و نیم شده بود
تا برسی خونه ساعت شد چهار
(داخل خونه)
جعبه ای که براش گرفته بودی رو گذاشتی زمین ، یه کاغذ و خودکار برداشتی و توش برای جی نامه نوشتی
چیزی که نوشت⬇️
جونگ سونگا مرسی که تا اینجا کنارم بودی
اینا یادگاریه ، یادگاریه من
راستش میخوام خودمو خلاص کنم
هم خودم و هم بقیه رو از جمله تو
تو میتونی راحت باشی بدون من
خیلی وقته حرف نزدم ، راستش یه سری چیزارو یادم رفته
بگذریم
این یه نامه خداحافظیه
و خداحافظ قشنگترین اتفاق زندگیم:)
و راستی اگه خواستی بدونی میخوام کجا بمیرم میخوام برم همون ساختمونی که گفته بودم میخوام بشینم روش و ستاره هارو نگاه کنم
.
(ا.ت ویو)
نامه رو گذاشتم تو جعبه و جعبه رو بستم
فعلا برای مرگ زود بود
ولی هرچقدر زودتر بهتر
جعبه رو گرفتم دستم و رفتم بیرون از خونه
به سمت خونه جی حرکت کردم
در زدم
+بله؟
_منم
در رو باز کرد
+اوه ا.ت تویی
_اره
+بیا تو
_نه عجله دارم بیا این ماله توعه
جعبه رو دادم به جی و جی گرفتتش
+چیه این؟
_یه هدیه
به ساعتم نگاه کردم و گفتم
_اوه اوه دیرم شد خداحافظ
+خدافظ(لبخند)
از جی خداحافظی کردم و از محوطه خونه جی زدم بیرون و به سمت جایی که قرار بود بمیرم حرکت کردم
(جی ویو)
ا.ت اومده بود یه سر اینجا ، یه چیز بهم داد و رفت
تو سه ماه اولین بار بود داشت حرف میزد
جعبه رو باز کردم که با یه دستبند و گل مواجه شدم
یه نامه ام بود
برش داشتم و خوندمش
موقع خوندنش بغضم گرفت
لباس پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم و رفتم همونجایی که ا.ت میخواست بره
(ا.ت اونجا رسیده بود)
خیلی سریع رانندگی کردم
رسیدم اونجا و با جمعیتی که داشتن به ا.ت من نگاه میکردن مواجه شدم
بدون فکر کردن به اونا رفتم بالا پیش ا.ت
+دختره احمق معلوم هست داری چیکار میکنی؟(داد)
_میخوام بمیرم جونگ سونگا ، میخوام بمیرم(گریه)
+لطفا ا.ت ، بیا پیش من(بغض)
_نمیام(گریه)
+ا.ت دیوونم نکن(داد)
_چرا جونگ سونگ ، چرا؟(گریه)
+ا.ت تو تمام زندگیمی ، اگه تو از پیشم بری من میمیرم چون بعد تو زندگی ندارم(بغض)
+لطفا ا.ت(بغض)
_من فقط اذیتت میکنم(گریه)
+نه ا.ت(داد)
+بیا پیشم(بغض)
_نمیام(گریه)
بدون توجه به حرف ا.ت سریع رفتم بغلش کردم و اوردمش اونور
و لباسمو محکم رو لباش کوبیدم
بعد از ۲ دقیقه بوسه کفتم
+تو حق نداری منو از زندگی محروم کنی ، فهمیدی؟
_من هنوزم نظرم عوض نشده
+نظرت اگه اینه من با نظرت مخالفم کلا
_(سرشو انداخت پایین)
به ا.ت نگاه کردم و بهش گفتم
+تو فقط موقعی حق رفتن از پیشم رو داری که اول خودم از پیشت برم(یعنی هروقت من مردم تو میتونی بمیری)
+دوستت دارم(لبخند)
(پایان)
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#سناریو
#چندپارتی
#فیک
#فیکشن
#وانشات
ا.ت_
جی+
.
.
.
دوباره یه روز کسل کننده ی دیگه رو شروع کردی
میخواستی امروز به این روزای کسل کننده پایان بدی ، با مرگت
خیلی ذوق داشتی ولی نمیدونستی چجوری ذوق میکنن پس خنثی بودی
صبحونتو خوردی و رفتی بیرون ، رفتی برای جی هدیه بخری
بلاخره دوست پسرت باید ازت یه یادگاری میداشت
خیلی داشتی اذیتش میکردی ، دلت واسش میسوخت
رفتی براش یه دستبند گرفتی ، با یه گل ، میخواستی وقتی میخواستی بری اونجایی که قرار بود خودتو اونجا بکشی بهش بدی
وقتی خریدات تموم شد ساعت سه و نیم شده بود
تا برسی خونه ساعت شد چهار
(داخل خونه)
جعبه ای که براش گرفته بودی رو گذاشتی زمین ، یه کاغذ و خودکار برداشتی و توش برای جی نامه نوشتی
چیزی که نوشت⬇️
جونگ سونگا مرسی که تا اینجا کنارم بودی
اینا یادگاریه ، یادگاریه من
راستش میخوام خودمو خلاص کنم
هم خودم و هم بقیه رو از جمله تو
تو میتونی راحت باشی بدون من
خیلی وقته حرف نزدم ، راستش یه سری چیزارو یادم رفته
بگذریم
این یه نامه خداحافظیه
و خداحافظ قشنگترین اتفاق زندگیم:)
و راستی اگه خواستی بدونی میخوام کجا بمیرم میخوام برم همون ساختمونی که گفته بودم میخوام بشینم روش و ستاره هارو نگاه کنم
.
(ا.ت ویو)
نامه رو گذاشتم تو جعبه و جعبه رو بستم
فعلا برای مرگ زود بود
ولی هرچقدر زودتر بهتر
جعبه رو گرفتم دستم و رفتم بیرون از خونه
به سمت خونه جی حرکت کردم
در زدم
+بله؟
_منم
در رو باز کرد
+اوه ا.ت تویی
_اره
+بیا تو
_نه عجله دارم بیا این ماله توعه
جعبه رو دادم به جی و جی گرفتتش
+چیه این؟
_یه هدیه
به ساعتم نگاه کردم و گفتم
_اوه اوه دیرم شد خداحافظ
+خدافظ(لبخند)
از جی خداحافظی کردم و از محوطه خونه جی زدم بیرون و به سمت جایی که قرار بود بمیرم حرکت کردم
(جی ویو)
ا.ت اومده بود یه سر اینجا ، یه چیز بهم داد و رفت
تو سه ماه اولین بار بود داشت حرف میزد
جعبه رو باز کردم که با یه دستبند و گل مواجه شدم
یه نامه ام بود
برش داشتم و خوندمش
موقع خوندنش بغضم گرفت
لباس پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم و رفتم همونجایی که ا.ت میخواست بره
(ا.ت اونجا رسیده بود)
خیلی سریع رانندگی کردم
رسیدم اونجا و با جمعیتی که داشتن به ا.ت من نگاه میکردن مواجه شدم
بدون فکر کردن به اونا رفتم بالا پیش ا.ت
+دختره احمق معلوم هست داری چیکار میکنی؟(داد)
_میخوام بمیرم جونگ سونگا ، میخوام بمیرم(گریه)
+لطفا ا.ت ، بیا پیش من(بغض)
_نمیام(گریه)
+ا.ت دیوونم نکن(داد)
_چرا جونگ سونگ ، چرا؟(گریه)
+ا.ت تو تمام زندگیمی ، اگه تو از پیشم بری من میمیرم چون بعد تو زندگی ندارم(بغض)
+لطفا ا.ت(بغض)
_من فقط اذیتت میکنم(گریه)
+نه ا.ت(داد)
+بیا پیشم(بغض)
_نمیام(گریه)
بدون توجه به حرف ا.ت سریع رفتم بغلش کردم و اوردمش اونور
و لباسمو محکم رو لباش کوبیدم
بعد از ۲ دقیقه بوسه کفتم
+تو حق نداری منو از زندگی محروم کنی ، فهمیدی؟
_من هنوزم نظرم عوض نشده
+نظرت اگه اینه من با نظرت مخالفم کلا
_(سرشو انداخت پایین)
به ا.ت نگاه کردم و بهش گفتم
+تو فقط موقعی حق رفتن از پیشم رو داری که اول خودم از پیشت برم(یعنی هروقت من مردم تو میتونی بمیری)
+دوستت دارم(لبخند)
(پایان)
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#سناریو
#چندپارتی
#فیک
#فیکشن
#وانشات
۱۶.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.