پارت 14
پارت 14
دستگیره ی در چرخید و هیکل کوچولو ی بومگیو نمایان شد( هیکلش کوچیک نیست ولی در برابر یونجون کوچیکه )بومگیو:کاری داشتی؟ یونجون:ها؟.. اره.. بیا برا نهار... بومگیو:بریم...و بعد منتظر شد تا من راه بیفتم... وقتی شروع به راه رفتن کردم از گوشه ی چشمم دیدم که دنبالم میاد... نهار با سکوت خورده شد... ولی وقتی داشتیم از پله ها بالا میرفتیم تا هرکی بره اتاق خودش... یه دفعه بومگیو بیهوش از پله ها داشت می افتاد که محکم گرفتمش تو بغلم.. چش شد یهو؟ بلندش کردم و یکی از خدمتکارارو صدا زدم:زنگ بزن دکتر.. خدمتکار سری تکون داد و رفت... به اتاقش رفتم و روی تخت گذاشتمش... به دستش که دقت کردم دیدم مچ دستش کبود شده... ولی اینکه کبود نبود! یادمه... بعد از چند دقیقه دکتر وارد شد:سلام اقای چوی.. سری تکون دادم و دکتر مشغول بررسی وضعیت بومگیو شد...
دستگیره ی در چرخید و هیکل کوچولو ی بومگیو نمایان شد( هیکلش کوچیک نیست ولی در برابر یونجون کوچیکه )بومگیو:کاری داشتی؟ یونجون:ها؟.. اره.. بیا برا نهار... بومگیو:بریم...و بعد منتظر شد تا من راه بیفتم... وقتی شروع به راه رفتن کردم از گوشه ی چشمم دیدم که دنبالم میاد... نهار با سکوت خورده شد... ولی وقتی داشتیم از پله ها بالا میرفتیم تا هرکی بره اتاق خودش... یه دفعه بومگیو بیهوش از پله ها داشت می افتاد که محکم گرفتمش تو بغلم.. چش شد یهو؟ بلندش کردم و یکی از خدمتکارارو صدا زدم:زنگ بزن دکتر.. خدمتکار سری تکون داد و رفت... به اتاقش رفتم و روی تخت گذاشتمش... به دستش که دقت کردم دیدم مچ دستش کبود شده... ولی اینکه کبود نبود! یادمه... بعد از چند دقیقه دکتر وارد شد:سلام اقای چوی.. سری تکون دادم و دکتر مشغول بررسی وضعیت بومگیو شد...
۲۹۷
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.