عشق پنهان پارت2
کارینا:منظورت چیه؟
جونگکوک:خیلی ساده ای فکر میکنی من عاشق یه دختر زشتی مثل تو میشم؟
کارینا:و...ولی...م...من
جونگکوک:از اینجا برو
*کارینا گریش گرفت و از کلاس رفت بیرون
جونگکوک رفت پیش اری نشست
اری:میدونستم بهم خیانت نمیکنی
جیهیو رفت پیش جونگکوک زد تو گوشش کل کلاس داشتن بهش نگا میکردن
جونگکوک:یاااا داری چی کار میکنی؟
جیهیو:چطور تونستی اینشکلی به گریش بندازی ها؟
جیمین که بهترین دوست جونگکوک بود عاشق جسارت جیهیو شده بود جیمین برای اولین بار عشقشو پیدا کرد
تهیونگ ار کلاس رفت بیرون و رفت پیش کارینا
تهیونگ:اون فکر میکنه چون پولداره و جذاب میتونه دل بقیه رو بشکنه
کارینا:من خیلی ساده و احمقم مگه نه؟
تهیونگ:نه کی گفته
کارینا:جونگکوک
تهیونگ دستاشو مشت کرد نفرتتش داشت از جونگکوک بیشتر میشد یاد اون روزی افتاد که بچه ای سال بالایی داشتن کتکش میزدن و جونگکوک هیچ کاری نکرد بدتر به بقیه تهیونگو فروخت دستای کارینا رو گرفت با عصبانیت رفت ت کلاس
تهیونگ:هی جونگکوک از این به بعد حق نداری به این دختر زور بگی فهمیدی؟
کارینا احساس عجیبی داشت
جونگکوک:مثلا میخای چی کار کنی؟
همون لحظه معلم اومد
کارینا و تهیونگ کنار هم نشستن
جیمین: هعی جیهیو میدونستی خیلی جذابی؟
جیهیو اهمیت نداد
60 دقیقه بعد*
جیهیو میخاس بره پیش کارینا که جیمین جولو راهشو گرفت
جیهیو:یاا چی میخای؟
جیمین:چشاتو
جیهیو:بلبل زبونی نکن
جیهیو دست جیمینو کنار زد و رفت پیش کارینا
جیهیو:حالت خوبه؟
کارینا:احساس میکنم...
جونگکوک:خیلی ساده ای فکر میکنی من عاشق یه دختر زشتی مثل تو میشم؟
کارینا:و...ولی...م...من
جونگکوک:از اینجا برو
*کارینا گریش گرفت و از کلاس رفت بیرون
جونگکوک رفت پیش اری نشست
اری:میدونستم بهم خیانت نمیکنی
جیهیو رفت پیش جونگکوک زد تو گوشش کل کلاس داشتن بهش نگا میکردن
جونگکوک:یاااا داری چی کار میکنی؟
جیهیو:چطور تونستی اینشکلی به گریش بندازی ها؟
جیمین که بهترین دوست جونگکوک بود عاشق جسارت جیهیو شده بود جیمین برای اولین بار عشقشو پیدا کرد
تهیونگ ار کلاس رفت بیرون و رفت پیش کارینا
تهیونگ:اون فکر میکنه چون پولداره و جذاب میتونه دل بقیه رو بشکنه
کارینا:من خیلی ساده و احمقم مگه نه؟
تهیونگ:نه کی گفته
کارینا:جونگکوک
تهیونگ دستاشو مشت کرد نفرتتش داشت از جونگکوک بیشتر میشد یاد اون روزی افتاد که بچه ای سال بالایی داشتن کتکش میزدن و جونگکوک هیچ کاری نکرد بدتر به بقیه تهیونگو فروخت دستای کارینا رو گرفت با عصبانیت رفت ت کلاس
تهیونگ:هی جونگکوک از این به بعد حق نداری به این دختر زور بگی فهمیدی؟
کارینا احساس عجیبی داشت
جونگکوک:مثلا میخای چی کار کنی؟
همون لحظه معلم اومد
کارینا و تهیونگ کنار هم نشستن
جیمین: هعی جیهیو میدونستی خیلی جذابی؟
جیهیو اهمیت نداد
60 دقیقه بعد*
جیهیو میخاس بره پیش کارینا که جیمین جولو راهشو گرفت
جیهیو:یاا چی میخای؟
جیمین:چشاتو
جیهیو:بلبل زبونی نکن
جیهیو دست جیمینو کنار زد و رفت پیش کارینا
جیهیو:حالت خوبه؟
کارینا:احساس میکنم...
۱۲.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.