💦رمان زمستان💦 پارت 90
🖤
《رمان زمستون❄》
•یک ماه بعد•
دیانا: خیره به برگه جواب آزمایش...
من این بچرو نمیخواستم
بچه ای ک پدرش معلوم نیس ی ماهع کجاست نمیخوام
یک ماهع ک حتی به منم زنگ نزده
چجوری تونسته من و اون بعد شیش ماه به هم رسیده بودیم
ولی دوباره رف...
از روی صندلی بیمارستان بلند شدم
و رفتم سمت خونه نیکا
امروز قرار بود عسل بیاد اونجا...
عسل: دیانا حالا فک کن راجبش...
دیانا: فردا میرم برای سقط بچه..
نیکا: دیانا دیوونگی نکن اگه ارسلان بفهمه چی؟
دیانا: میخواد چیکار کنه؟..
ی ماهع معلوم نیس کجاس
با کیه حتی ی پیام نمیده توقعی ک از من نداری؟
عسل: راست میگه...
نیکا اینا هنوز عشقشون تکلیفش معلوم نیس چه برسه به بچه
بعد تو و متین آمادگیشو داشتین ولی اینا نه منم ک قسمت نبود...
دیانا: عسل کشیدم تو بغل خودم...
عزیزم بهش فک نکن باشه؟ ایشالله خدا به توام ی بچه قشنگ میده
نیکا: خب بسه هر چی غم غصه خوردین...
دیانا امروز پیش ما بمون
شب فردا هم با هم میریم واسه کارت خوبه؟
دیانا: باش...
عسل: میخوای به ارسلان ی زنگ بزنی؟
دیانا: من مگه غرور ندارم؟ این همه بهش زنگ زدم اگه میخواست بهم جواب میداد دیگ..
نیکا: متینننننن
دیانا: ی دفعه متین با بهت پرید تو اتاق از قیافش خندم گرف...
متین: جانم چی شده؟ لگد زد چی شده؟
عسل: اخه اسکل بچه دو ماهع لگد میزنه
دیانا: من نتونستم خندمو نگه دارم و بلند زدم زیر خنده
متین: خیل خب نمک نریزین جانم نیکا؟
نیکا: من لواشک میخوام
دیانا: اخه دو ماهع کلا بچه داری ویارم میکنی؟
نیکا: ببنیم تو کی ویار میکنی
متین: مگه دیانا حاملس؟
دیانا: نیکا کلا حرف اضافی میزنه
عسل: اره شوخی کرد..
نیکا: واسم لواشک نمیگیری؟
متین: اخه الان؟
نیکا: اصن نمیخوام...واسمون نگیر اخر سر خودم بچم بمیرم
دیانا: اخه سر ی لواشک ادم میمره اسکل؟ نیکا اومد جوابمو بده ک گوشیم زنگ خورد با اسمی ک رو گوشیم اومد شوکه شدم...
《رمان زمستون❄》
•یک ماه بعد•
دیانا: خیره به برگه جواب آزمایش...
من این بچرو نمیخواستم
بچه ای ک پدرش معلوم نیس ی ماهع کجاست نمیخوام
یک ماهع ک حتی به منم زنگ نزده
چجوری تونسته من و اون بعد شیش ماه به هم رسیده بودیم
ولی دوباره رف...
از روی صندلی بیمارستان بلند شدم
و رفتم سمت خونه نیکا
امروز قرار بود عسل بیاد اونجا...
عسل: دیانا حالا فک کن راجبش...
دیانا: فردا میرم برای سقط بچه..
نیکا: دیانا دیوونگی نکن اگه ارسلان بفهمه چی؟
دیانا: میخواد چیکار کنه؟..
ی ماهع معلوم نیس کجاس
با کیه حتی ی پیام نمیده توقعی ک از من نداری؟
عسل: راست میگه...
نیکا اینا هنوز عشقشون تکلیفش معلوم نیس چه برسه به بچه
بعد تو و متین آمادگیشو داشتین ولی اینا نه منم ک قسمت نبود...
دیانا: عسل کشیدم تو بغل خودم...
عزیزم بهش فک نکن باشه؟ ایشالله خدا به توام ی بچه قشنگ میده
نیکا: خب بسه هر چی غم غصه خوردین...
دیانا امروز پیش ما بمون
شب فردا هم با هم میریم واسه کارت خوبه؟
دیانا: باش...
عسل: میخوای به ارسلان ی زنگ بزنی؟
دیانا: من مگه غرور ندارم؟ این همه بهش زنگ زدم اگه میخواست بهم جواب میداد دیگ..
نیکا: متینننننن
دیانا: ی دفعه متین با بهت پرید تو اتاق از قیافش خندم گرف...
متین: جانم چی شده؟ لگد زد چی شده؟
عسل: اخه اسکل بچه دو ماهع لگد میزنه
دیانا: من نتونستم خندمو نگه دارم و بلند زدم زیر خنده
متین: خیل خب نمک نریزین جانم نیکا؟
نیکا: من لواشک میخوام
دیانا: اخه دو ماهع کلا بچه داری ویارم میکنی؟
نیکا: ببنیم تو کی ویار میکنی
متین: مگه دیانا حاملس؟
دیانا: نیکا کلا حرف اضافی میزنه
عسل: اره شوخی کرد..
نیکا: واسم لواشک نمیگیری؟
متین: اخه الان؟
نیکا: اصن نمیخوام...واسمون نگیر اخر سر خودم بچم بمیرم
دیانا: اخه سر ی لواشک ادم میمره اسکل؟ نیکا اومد جوابمو بده ک گوشیم زنگ خورد با اسمی ک رو گوشیم اومد شوکه شدم...
۳۹.۷k
۲۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.