p: 17
هیونجین:چرا اینجوری همو بغل کردین نکنه باهمین
سریع سریع اشکامو پاک کردم و دستامو رو هوا تکون دادم و گفتم
_ن ن نه ا اصلا
ی تای ابروشو بالا انداخت و پرسید
_ببینم تو گریه کردی؟
انیتا: عا من نه خاک رفته تو چشمم اینجوری شدم
دلم میخواست برم بغلش کنم و و بابت تمام دردایی که کشیده ولی بازم جا نزده و اینجوری ادامه داده ازش تشکر کنم ولی نمیتونستم
داهی انگار رفته بود چون وقتی هیونجین اومد داخل همراهش نبود
هیونجین: بیا بشین سرجات
پاشدم و طبق خواستش رفتم و کنارش نشستم
استاد اومد سرکلاس و بلاخره درسو شروع کرد
استاد:هیونجین پایین ترین نمره ریاضیو اووردی با این وضع نمیتونی بالا بیای
عصبی این حرفو زد و با خونسردی از طرف هیونجین مواجه شد
لامای صورتی همینطور که نی شیرتوت فرنگیشو توی دهنش میزاشت گفت
_هیی استاد سخت نگیر دیگه
استاد: دیوونم کردی تو پسر....انیتا اگرست
پاشدم و گفتم
_بله استاد
استاد:ازین به بعد تو با هیونجین انگیسی کار میکنی
همه ازین حرف استاد توی شک سپری میکردن من حتی جرعت نمیکنم تو چشماش نگاه کنم چ برسه به اینکه بخوام بهش درس بدم
انیتا: و ولی استاد من نمیتونم
استاد: اگه بتونه توی امتحانای اینده نمره کامل بگیره هم انضباطت و هم نمرتو کامل میدم بهت
این نمره خیلی برام ارزشمند بود و هرطور شده میخواستمش
انیتا:قبوله
هیونجین به پوزخندی که روی لبش بود نگاهی بهم کرد و گفت
_موفق باشی استاد
نفس عمیقی کشیدم چیزی نمیشد من فقط موقتا معلم خصوصیش میشم قرار نیست توی این زمان کم بلایی سرم بیاره ینی نمیاره نه؟نه معلومه که نمیاره آییش اگه بیاره چی
با صدا زدنای کسی از فکر درومدم
هیونجین:هی خانم اگرست کجایی تو
انیتا: ها هیچ جا
مگه من چقد فکر کردم که این کلاس تموم شده و استادم رفته
انیتا: بیا بریم کتابخونه
هیونجین: دلیلی نداره بخوام بیام کتابخونه
انیتا: باید باهات انگلیسی کارکنم
هیونجین: نمیخواد
کیفشو برداشت که بره با جسارتی کت نمیدونم از کجا اومده بود دستشو گرفتم
_ببین لطفاا اینجوری هم من نمره میگیرم هم خودت دوطرف سود میکنیم
هیونجین: اوکیه بریم
سمت کتابخونه راه افتادیم و یجا نشستیم
کتابو بازکردم
هیونجین:بیا ی شرط بزاریم
انیتا: چ شرطی
هیونجین: اگه من این امتحانو 100بگیرم تو دوست دخترم میشی
سریع سریع اشکامو پاک کردم و دستامو رو هوا تکون دادم و گفتم
_ن ن نه ا اصلا
ی تای ابروشو بالا انداخت و پرسید
_ببینم تو گریه کردی؟
انیتا: عا من نه خاک رفته تو چشمم اینجوری شدم
دلم میخواست برم بغلش کنم و و بابت تمام دردایی که کشیده ولی بازم جا نزده و اینجوری ادامه داده ازش تشکر کنم ولی نمیتونستم
داهی انگار رفته بود چون وقتی هیونجین اومد داخل همراهش نبود
هیونجین: بیا بشین سرجات
پاشدم و طبق خواستش رفتم و کنارش نشستم
استاد اومد سرکلاس و بلاخره درسو شروع کرد
استاد:هیونجین پایین ترین نمره ریاضیو اووردی با این وضع نمیتونی بالا بیای
عصبی این حرفو زد و با خونسردی از طرف هیونجین مواجه شد
لامای صورتی همینطور که نی شیرتوت فرنگیشو توی دهنش میزاشت گفت
_هیی استاد سخت نگیر دیگه
استاد: دیوونم کردی تو پسر....انیتا اگرست
پاشدم و گفتم
_بله استاد
استاد:ازین به بعد تو با هیونجین انگیسی کار میکنی
همه ازین حرف استاد توی شک سپری میکردن من حتی جرعت نمیکنم تو چشماش نگاه کنم چ برسه به اینکه بخوام بهش درس بدم
انیتا: و ولی استاد من نمیتونم
استاد: اگه بتونه توی امتحانای اینده نمره کامل بگیره هم انضباطت و هم نمرتو کامل میدم بهت
این نمره خیلی برام ارزشمند بود و هرطور شده میخواستمش
انیتا:قبوله
هیونجین به پوزخندی که روی لبش بود نگاهی بهم کرد و گفت
_موفق باشی استاد
نفس عمیقی کشیدم چیزی نمیشد من فقط موقتا معلم خصوصیش میشم قرار نیست توی این زمان کم بلایی سرم بیاره ینی نمیاره نه؟نه معلومه که نمیاره آییش اگه بیاره چی
با صدا زدنای کسی از فکر درومدم
هیونجین:هی خانم اگرست کجایی تو
انیتا: ها هیچ جا
مگه من چقد فکر کردم که این کلاس تموم شده و استادم رفته
انیتا: بیا بریم کتابخونه
هیونجین: دلیلی نداره بخوام بیام کتابخونه
انیتا: باید باهات انگلیسی کارکنم
هیونجین: نمیخواد
کیفشو برداشت که بره با جسارتی کت نمیدونم از کجا اومده بود دستشو گرفتم
_ببین لطفاا اینجوری هم من نمره میگیرم هم خودت دوطرف سود میکنیم
هیونجین: اوکیه بریم
سمت کتابخونه راه افتادیم و یجا نشستیم
کتابو بازکردم
هیونجین:بیا ی شرط بزاریم
انیتا: چ شرطی
هیونجین: اگه من این امتحانو 100بگیرم تو دوست دخترم میشی
۶.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.