حسودی🔷️ ◇Part 15◇
جین دست آچارو چشب زخم زد و بعدش به ادامه کارشون رسیدن و بعد از تموم شدنش رفتیم شاممون رو خوردیم و وقتی شام تموم شد ظرف هارو جمع کردیم و رفتیم توی اتاق هامون
جین: خب عشقم شروع کنیم؟
بورام: آره فقط خودت میدونی دیگه باید چیکار کنی؟
جین: معلومه پس بزن بریم
جین اومد سمتم و شروع به مکیدن لبم کرد و یواش یواش من رو برد سمت تخت من آروم روش دراز کشیدم و جین هم بعد از در آوردن پیرهنش روم خیمه زد و به بوسیدن لبم ادامه داد و دستش رو برد سمت دکمه لباسم و بازشون کردو لباسامو از تنم در اورد و بعدش رفت پایین تر و شروع به بوسیدن گردن تا خط سینه ام کرد ، بعد از چند مین رفت سوت شکم برجستم و روش بوسه ای گذاشت و بعد از اون سراغ رون پاهام رفت و روی اونا هم بوسه های ارومی گذاشت ، من کاملا تحریک شده بودم وقتش بود که کار اصلی رو شروع کنیم جین کنار گوشم ازم چیزی پرسید
جین: آماده ای بیب؟
بورام: آره
جین از تخت رفت پایین شلوار و باکسرش رو در اورد و دوباره روم خیمه زد ، کشوی پا تختی رو باز کرد و از توش کاندوم رو دراورد چون نباید بخاطر بچه توم خالی میشد محض احتیاط کاندوم رو میزاشت ، بسته کاندوم رو باز کرد و اون رو روی عضوش قرار داد و بعد آروم وارد کرد و شروع به زدن ضربه های آروم کرد و البته عضوش رو تا آخر نمیکرد توم ، یک ساعتی گذشت و بالاخره هردو به اوج لذت رسیدیم و بعد از چند مین زدن ضربه های نسبتا تند هر دو ارضا شدیم و جیم ازم کشید بیرونو کاندوم رو انداخت دور و با دستمال مرطوب پایین تنه هر دومون رو تمیز کرد و کنارم دراز کشیدو بغلم کرد و هر دو خیلی زود به خواب رفتیم
(جین)
صبح بلند شدم و دیدم ساعت نه بلند شدم رفتم حموم خداروشکر امروز روز تعطیل بود ، بعد از حموم موهامو خشک کردم و رفتم پایین تا صبحونه درست کنم ، نیم ساعتی میشد که مشغول بودم همون موقع آچا تمیز و مرتب از پله ها اومد پایین
آچا: صبح بخیر
جین: صبح توام بخیر عزیزم
آچا: اخجوم بابایی داری صبحونه درست میکنی؟
جین: اوهوم
آچا: وووییییی
جین: خانم خر ذوق برو مادرتو بیدار کن صبحونه چند دقیقه دیگه امادست
آچا: باشه
(آچا)
از پله ها رفتم بالا و وارد اتاق پدر مادرم شدم و وقتی رفتم تو دیدم مامانم لباس تنش نیست البته ملافه تا نصفه های سینش رو پوشونده بود پس حدیم درست بوده و دیشب انجامش دادن ، رفتم بالا سر مامانم و صداش کردم
آچا: ماماننننن
بورام: ....
آچا: مامانننن بیدار شوووووو
بورام تکون کمی خورد و چشماش رو باز کرد و به آچا نگاه کرد
بورام: چته تو آخه بچه؟
آچا: ....
کپی ممنوع ❌
جین: خب عشقم شروع کنیم؟
بورام: آره فقط خودت میدونی دیگه باید چیکار کنی؟
جین: معلومه پس بزن بریم
جین اومد سمتم و شروع به مکیدن لبم کرد و یواش یواش من رو برد سمت تخت من آروم روش دراز کشیدم و جین هم بعد از در آوردن پیرهنش روم خیمه زد و به بوسیدن لبم ادامه داد و دستش رو برد سمت دکمه لباسم و بازشون کردو لباسامو از تنم در اورد و بعدش رفت پایین تر و شروع به بوسیدن گردن تا خط سینه ام کرد ، بعد از چند مین رفت سوت شکم برجستم و روش بوسه ای گذاشت و بعد از اون سراغ رون پاهام رفت و روی اونا هم بوسه های ارومی گذاشت ، من کاملا تحریک شده بودم وقتش بود که کار اصلی رو شروع کنیم جین کنار گوشم ازم چیزی پرسید
جین: آماده ای بیب؟
بورام: آره
جین از تخت رفت پایین شلوار و باکسرش رو در اورد و دوباره روم خیمه زد ، کشوی پا تختی رو باز کرد و از توش کاندوم رو دراورد چون نباید بخاطر بچه توم خالی میشد محض احتیاط کاندوم رو میزاشت ، بسته کاندوم رو باز کرد و اون رو روی عضوش قرار داد و بعد آروم وارد کرد و شروع به زدن ضربه های آروم کرد و البته عضوش رو تا آخر نمیکرد توم ، یک ساعتی گذشت و بالاخره هردو به اوج لذت رسیدیم و بعد از چند مین زدن ضربه های نسبتا تند هر دو ارضا شدیم و جیم ازم کشید بیرونو کاندوم رو انداخت دور و با دستمال مرطوب پایین تنه هر دومون رو تمیز کرد و کنارم دراز کشیدو بغلم کرد و هر دو خیلی زود به خواب رفتیم
(جین)
صبح بلند شدم و دیدم ساعت نه بلند شدم رفتم حموم خداروشکر امروز روز تعطیل بود ، بعد از حموم موهامو خشک کردم و رفتم پایین تا صبحونه درست کنم ، نیم ساعتی میشد که مشغول بودم همون موقع آچا تمیز و مرتب از پله ها اومد پایین
آچا: صبح بخیر
جین: صبح توام بخیر عزیزم
آچا: اخجوم بابایی داری صبحونه درست میکنی؟
جین: اوهوم
آچا: وووییییی
جین: خانم خر ذوق برو مادرتو بیدار کن صبحونه چند دقیقه دیگه امادست
آچا: باشه
(آچا)
از پله ها رفتم بالا و وارد اتاق پدر مادرم شدم و وقتی رفتم تو دیدم مامانم لباس تنش نیست البته ملافه تا نصفه های سینش رو پوشونده بود پس حدیم درست بوده و دیشب انجامش دادن ، رفتم بالا سر مامانم و صداش کردم
آچا: ماماننننن
بورام: ....
آچا: مامانننن بیدار شوووووو
بورام تکون کمی خورد و چشماش رو باز کرد و به آچا نگاه کرد
بورام: چته تو آخه بچه؟
آچا: ....
کپی ممنوع ❌
۸۲.۷k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.