قانون عشق p47
حالش بودم بهتر بود یه سر بهش بزنم تا ببینم حالش بهتر شده یا نه
برای خونه خاموش بود و فق چند تا آرک روشن بود دو سه تا خدمتکاری که مثل من تو خونه اقامت داشتن هم رفته بودن بخوابن
اروم از پله ها رفتم بالا .....در نزدم تا بیدار نشه رفتم داخل هنوز تنش خیس بود ، رفتم پایین از اشپزخونه یه دستمال برداشتم و خیسش کردم
برگشتم بالا و باهاش صورتشو پاک کردم
از پارچه ک رو میز بود آب ریختم رو تو لیوان و رو لبای خشک و سفیدش گذاشتم ..نباید اب بدنش کم میشد یکم اب بهش خوروندم
وقتی عرق میکرد و بدنش مثل کوره اتیش داغ میشد
سعی میکردم با خنکی دستمال نزارم بیشتر گرم شه
یکی دو تا از دکمه های اول پیرهنشو باز کردم .....چند بار هم بی سر و صدا رفتم پایین و دستمال عوض کردم و گرفتمش زیر آب یخ
روز خسته کننده بود و خیلی خوابم میومد ۵ دیقه از ۱۲ شب گذشته بود
جونگ کوک تو خواب یکم ناله میکرد و این منو بیشتر میترسوند... تو جاش غلت میزد انگار اروم و قرار نداشت
تنها کاری که از دستم برمیآمد رو کردم خودمو بیشتر بهش نزدیک کردم و از شونه هاش گرفتم و تو بغل خودم جاش دادم
سرشو نوازش میکردم: هیییش اروم باش ..اروم باش حالت خوب میشه ..نگران نباش
انگار کارام اثر کرد و بعد چند دقیقه اروم تر شد و دیگه ناله نمیکرد
غرق خواب شده بود ..جاشو درس کردم و پتو رو تا قفسه سینش روش کشیدم
پایین تخت نشسته بودم سرمو گذاشتم رو دستم و بهش نگاه میکردم
نمیدونم چقد گذشت ک چشام گرم شد و خوابم برد
(جونگ کوک)
نور خورشید باعث شد چشامو باز کنم صبح شده بود ..خبری از گلو درد و سرفه های دیشبم نبود
با حس قلقلکی کنار دستم نیم خیز شدم ..میون سو اینجا چیکار میکنه؟؟
پایین تخت نشسته بود
دستاش رو تخت بودن و سرشم روی دستاش گذاشته بود .....و این موهاش بودن که به دستم میخوردن
به دستمال و لیوان آب روی میز نگاهی کردم ..يعنی اون دیشب مراقبم بوده؟اصلا چرا باید اینکارو بکنه ؟
من ک از خونه بیرون کردم ولش کردم و رفتم پیش یکی دیگه
چرا بازم باید ازم مواظبت کنه
ندای درون قلبم به صدا در اومد و بهم میگفت که هیچ وقت دقت نکردم چقدر باهاش بد رفتار کردم ولی اون باهام مهربون بود ...اون حتی هیچ وقت بد کسایی رو ک دوسشون نداشت رو نخواست
برای خونه خاموش بود و فق چند تا آرک روشن بود دو سه تا خدمتکاری که مثل من تو خونه اقامت داشتن هم رفته بودن بخوابن
اروم از پله ها رفتم بالا .....در نزدم تا بیدار نشه رفتم داخل هنوز تنش خیس بود ، رفتم پایین از اشپزخونه یه دستمال برداشتم و خیسش کردم
برگشتم بالا و باهاش صورتشو پاک کردم
از پارچه ک رو میز بود آب ریختم رو تو لیوان و رو لبای خشک و سفیدش گذاشتم ..نباید اب بدنش کم میشد یکم اب بهش خوروندم
وقتی عرق میکرد و بدنش مثل کوره اتیش داغ میشد
سعی میکردم با خنکی دستمال نزارم بیشتر گرم شه
یکی دو تا از دکمه های اول پیرهنشو باز کردم .....چند بار هم بی سر و صدا رفتم پایین و دستمال عوض کردم و گرفتمش زیر آب یخ
روز خسته کننده بود و خیلی خوابم میومد ۵ دیقه از ۱۲ شب گذشته بود
جونگ کوک تو خواب یکم ناله میکرد و این منو بیشتر میترسوند... تو جاش غلت میزد انگار اروم و قرار نداشت
تنها کاری که از دستم برمیآمد رو کردم خودمو بیشتر بهش نزدیک کردم و از شونه هاش گرفتم و تو بغل خودم جاش دادم
سرشو نوازش میکردم: هیییش اروم باش ..اروم باش حالت خوب میشه ..نگران نباش
انگار کارام اثر کرد و بعد چند دقیقه اروم تر شد و دیگه ناله نمیکرد
غرق خواب شده بود ..جاشو درس کردم و پتو رو تا قفسه سینش روش کشیدم
پایین تخت نشسته بودم سرمو گذاشتم رو دستم و بهش نگاه میکردم
نمیدونم چقد گذشت ک چشام گرم شد و خوابم برد
(جونگ کوک)
نور خورشید باعث شد چشامو باز کنم صبح شده بود ..خبری از گلو درد و سرفه های دیشبم نبود
با حس قلقلکی کنار دستم نیم خیز شدم ..میون سو اینجا چیکار میکنه؟؟
پایین تخت نشسته بود
دستاش رو تخت بودن و سرشم روی دستاش گذاشته بود .....و این موهاش بودن که به دستم میخوردن
به دستمال و لیوان آب روی میز نگاهی کردم ..يعنی اون دیشب مراقبم بوده؟اصلا چرا باید اینکارو بکنه ؟
من ک از خونه بیرون کردم ولش کردم و رفتم پیش یکی دیگه
چرا بازم باید ازم مواظبت کنه
ندای درون قلبم به صدا در اومد و بهم میگفت که هیچ وقت دقت نکردم چقدر باهاش بد رفتار کردم ولی اون باهام مهربون بود ...اون حتی هیچ وقت بد کسایی رو ک دوسشون نداشت رو نخواست
۵۵.۶k
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.