مسجد کوفه، دگر وقت خداحافظی است
مسجد کوفه، دگر وقت خداحافظی است
که اجابت شده ذکر سحر و یا رب من
دگر ای ماه تو را همدم و همرازی نیست
آمد از کثرت اندوه، نفس بر لب من
سینه ام تنگ شد و بغض گلویم نشکست
کس نفهمید ز اسرار دل و مطلب من
منِ مظلوم دگر بار سفر می بندم
که رسیده است به پایان همه تاب و تب من
بگذارید که با پای خودم خانه روم
تا نبیند به چنین حال مرا زینب من
وه چه شب ها که غذا بردم و نفرین دیدم
ناشناسانه گشودند زبان بر سب من
ای حسین! ای حسن! این است وصیت ز پدر
فقرا را برسانید سلام از لب من
که اجابت شده ذکر سحر و یا رب من
دگر ای ماه تو را همدم و همرازی نیست
آمد از کثرت اندوه، نفس بر لب من
سینه ام تنگ شد و بغض گلویم نشکست
کس نفهمید ز اسرار دل و مطلب من
منِ مظلوم دگر بار سفر می بندم
که رسیده است به پایان همه تاب و تب من
بگذارید که با پای خودم خانه روم
تا نبیند به چنین حال مرا زینب من
وه چه شب ها که غذا بردم و نفرین دیدم
ناشناسانه گشودند زبان بر سب من
ای حسین! ای حسن! این است وصیت ز پدر
فقرا را برسانید سلام از لب من
۲.۱k
۱۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.