Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
وقتی فهمیدم دیگ فرزین دنبالم نیست رفتم تو یک پارک و نشستم و شروع کردم به گریه کردن اینقدر گریه کردم ک ساعت از دستم دررفته بود
(فرزین)
دربه در دنبال بهدیس میگشتم از ساعت ۱۲ ظهر ک رفت تا الان ک ساعت ۱۰ شبه دنبالش میگشتم همنجور تو پارک ها دنبالش میگشتم ک دیدمش ک رو نیمکت خوابش برده بود رفتم به سمتش
فرزین:بهدیس بهدیس بهدیس جانم؟
(بهدیس)
با صدای فرزین از خواب بیدار شدم راه فراری نداشتم پس باید میموندم
بهدیس: ولم کن فرزین
فرزین: بیا برو بشین تو ماشین
بهدیس: نمخوام برو گمشو
فرزین: سگم نکن بهدیس برو تو ماشین
بهدیس: گفتم نمخوام برو گمشو دیگ نمخوام بیبینمت
تا اینو گفتم یک سیلی محکمی بهم زد ک صدای شکستن قلبمو شنیدم و خفه شدم رفتم تو ماشین نشستم فرزین امد و راه افتاد
رسیدم خونه ک اول فرزین رفت و درواکرد منم پشت سرش رفتم
بهدیس: من میرم خونه خواهرم
فرزین:گوه میخوری
امد طرف در و دروقفل کرد
بهدیس:چیکار میکنی فرزین دروا کن
فرزین: وا کنم ک بری پی ج*ن*ده بازیات
بهدیس: فرزین من اینجوریم مگه؟
فرزین:اگه نبودی از تو ماشین فرار نمکردی بری وایمیستادی بیبینی داستان چی بعد
بهدیس: اگر منم بهت خیانت میکردم گردنمو میدیدی ک یکی دیگ کبود کرده چی حالی میشدی
فرزین: همونجا میکشتمت
بهدیس:پس به منم حق بدم
فرزین: حق نمیدم چون ناحق داری تهمت خیانت بهم میزنی
بهدیس: ناحق؟ اون رژ کی رو گردنت؟
فرزین: بشین تا توضیح بدم
بهدیس:نمخوام میخوام برم خونه ابجیم
فرزین:میگم بشین(باداد)
نشستم ک امد کنارم ک بغلم کنه پسش زدم
بهدیس: تا موقع ک نفهمم داستان چی دست بهم نزن
فرزین: باشه
بهدیس: بگو ک دارم دق میکنم
فرزین شروع کرد به همه چی توضیح دادن منم همنجور به حرفاش گوش میدادم
فرزین: این بود قضیه
بهدیس: راست میگی؟
فرزین: براچی دروغ بگم خب قربونت برم من
بهدیس: اگه دروغ بگی خیلی نامردی(با گریه)
فرزین امد بغلم کرد و موهامو نوازش میکرد
فرزین:من دوست دارم بهدیس شکی توش نیست ولی خب چون قبلا باهات رفتار هایی خوبی نداشتم نمتونی الان درک کنی این رفتارهامو
بهدیس: درکم کن قبلا تو خیلی اذیتم میکردی
فرزین: منم دارم این اذیت هارو جبران میکنم عشق من
بهدیس: خیلی دوست دارم
فرزین: منم خیلی دوست دارم
(سه روز بعد)
خبر بارداریم به پدر مادر فرزین و پوریا و دارا دادم و فقط مونده بود فرزانه ک امروز قرار بود برای خرید عروسی با سهراب بیاد دنبالم ک بریم برای خرید لوازم عروسیش
وقتی فهمیدم دیگ فرزین دنبالم نیست رفتم تو یک پارک و نشستم و شروع کردم به گریه کردن اینقدر گریه کردم ک ساعت از دستم دررفته بود
(فرزین)
دربه در دنبال بهدیس میگشتم از ساعت ۱۲ ظهر ک رفت تا الان ک ساعت ۱۰ شبه دنبالش میگشتم همنجور تو پارک ها دنبالش میگشتم ک دیدمش ک رو نیمکت خوابش برده بود رفتم به سمتش
فرزین:بهدیس بهدیس بهدیس جانم؟
(بهدیس)
با صدای فرزین از خواب بیدار شدم راه فراری نداشتم پس باید میموندم
بهدیس: ولم کن فرزین
فرزین: بیا برو بشین تو ماشین
بهدیس: نمخوام برو گمشو
فرزین: سگم نکن بهدیس برو تو ماشین
بهدیس: گفتم نمخوام برو گمشو دیگ نمخوام بیبینمت
تا اینو گفتم یک سیلی محکمی بهم زد ک صدای شکستن قلبمو شنیدم و خفه شدم رفتم تو ماشین نشستم فرزین امد و راه افتاد
رسیدم خونه ک اول فرزین رفت و درواکرد منم پشت سرش رفتم
بهدیس: من میرم خونه خواهرم
فرزین:گوه میخوری
امد طرف در و دروقفل کرد
بهدیس:چیکار میکنی فرزین دروا کن
فرزین: وا کنم ک بری پی ج*ن*ده بازیات
بهدیس: فرزین من اینجوریم مگه؟
فرزین:اگه نبودی از تو ماشین فرار نمکردی بری وایمیستادی بیبینی داستان چی بعد
بهدیس: اگر منم بهت خیانت میکردم گردنمو میدیدی ک یکی دیگ کبود کرده چی حالی میشدی
فرزین: همونجا میکشتمت
بهدیس:پس به منم حق بدم
فرزین: حق نمیدم چون ناحق داری تهمت خیانت بهم میزنی
بهدیس: ناحق؟ اون رژ کی رو گردنت؟
فرزین: بشین تا توضیح بدم
بهدیس:نمخوام میخوام برم خونه ابجیم
فرزین:میگم بشین(باداد)
نشستم ک امد کنارم ک بغلم کنه پسش زدم
بهدیس: تا موقع ک نفهمم داستان چی دست بهم نزن
فرزین: باشه
بهدیس: بگو ک دارم دق میکنم
فرزین شروع کرد به همه چی توضیح دادن منم همنجور به حرفاش گوش میدادم
فرزین: این بود قضیه
بهدیس: راست میگی؟
فرزین: براچی دروغ بگم خب قربونت برم من
بهدیس: اگه دروغ بگی خیلی نامردی(با گریه)
فرزین امد بغلم کرد و موهامو نوازش میکرد
فرزین:من دوست دارم بهدیس شکی توش نیست ولی خب چون قبلا باهات رفتار هایی خوبی نداشتم نمتونی الان درک کنی این رفتارهامو
بهدیس: درکم کن قبلا تو خیلی اذیتم میکردی
فرزین: منم دارم این اذیت هارو جبران میکنم عشق من
بهدیس: خیلی دوست دارم
فرزین: منم خیلی دوست دارم
(سه روز بعد)
خبر بارداریم به پدر مادر فرزین و پوریا و دارا دادم و فقط مونده بود فرزانه ک امروز قرار بود برای خرید عروسی با سهراب بیاد دنبالم ک بریم برای خرید لوازم عروسیش
۸.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.