شام تاریک ما را سحر کن
شام تاریک ما را سحر کن
اول: یک دوست روانکاو دارم به اسم اندریا.
اندریا تمام روز با آدمهای ناامید و افسرده سر و کله میزند. یکبار پرسیدم تو چطور خودت از این شرایط کاری افسرده نمیشوی؟ جواب داد بالاخره یک روز وضع بیماران عوض میشود. امید بالاخره برمیگردد.
دوم: زنده یاد پدربزرگم یک مصاحبه دارد با یک روزنامه آلمانی، کمی پیش از درگذشتش.
مصاحبه بعد از درگذشتش چاپ شد.
خبرنگار از او میپرسد آینده را چطور میبینید؟ جواب میدهد شواهد مثبتی وجود ندارد ولی به عنوان یک مسلمان به رحمت خدا امیدوارم.
سوم: یکبار سر تجریش تاکسی گرفتم برای سعدآباد. تا سوارشدم راننده از آیینه نگاهی کرد و پرسید مهندس این مملکت کی درست میشود؟ مهندس را الکی گفت و گرنه از کار من خبر نداشت. گفتم به عمر من و شما قد نمی دهد. پرسید واقعا؟ گفتم سوال بهتر این است که کی میافتد در مسیر درست شدن؟ به این عمرمان قد میدهد.
این مال ٨ سال پیش بود.
چهارم: این سرزمین روزهای سیاهتر ازاینی که الان هستیم، زیاد دیده. از حمله ی مغول و اعراب تا قحطی وحشتناک و سیلاب و زلزله . از سلاطین جائر و سفاک تا حاکمان بی لیاقت و متوهم. این سرزمین اما به مدد مردم هشیار و زیرکش همه را از سر گذرانده.
هم اجنبی را در خودش هضم کرده، هم به وقتش حاکمان را فرستاه رفتند پی کارشان.
همه این روزهای سخت هم میگذرد شک نکن.
آخر: روزهای سخت، آدم های زیرک وسر سخت میطلبد.
هر چقدر زورمان میرسد از رنج هموطن ها مان کم کنیم.
تا میتوانیم امید و انگیزه بدهیم. تا میتوانیم به دنبال راه حل باشیم.
هر کس هر جا هست بجنگد برای برگرداندن لبخند.
اگر مسلمانیم به رحمت خدا امیدوار باشیم.
اگر مسلمان نیستیم به تاریخ مان نگاه کنیم: به دوره های رهایی، به روزهای آفتابی، به همه شبهایی که بعدش به پایان رسید.
راست میگفت اندریا، امید بالاخره بر میگردد.
امیرعلی بنی اسدی
اول: یک دوست روانکاو دارم به اسم اندریا.
اندریا تمام روز با آدمهای ناامید و افسرده سر و کله میزند. یکبار پرسیدم تو چطور خودت از این شرایط کاری افسرده نمیشوی؟ جواب داد بالاخره یک روز وضع بیماران عوض میشود. امید بالاخره برمیگردد.
دوم: زنده یاد پدربزرگم یک مصاحبه دارد با یک روزنامه آلمانی، کمی پیش از درگذشتش.
مصاحبه بعد از درگذشتش چاپ شد.
خبرنگار از او میپرسد آینده را چطور میبینید؟ جواب میدهد شواهد مثبتی وجود ندارد ولی به عنوان یک مسلمان به رحمت خدا امیدوارم.
سوم: یکبار سر تجریش تاکسی گرفتم برای سعدآباد. تا سوارشدم راننده از آیینه نگاهی کرد و پرسید مهندس این مملکت کی درست میشود؟ مهندس را الکی گفت و گرنه از کار من خبر نداشت. گفتم به عمر من و شما قد نمی دهد. پرسید واقعا؟ گفتم سوال بهتر این است که کی میافتد در مسیر درست شدن؟ به این عمرمان قد میدهد.
این مال ٨ سال پیش بود.
چهارم: این سرزمین روزهای سیاهتر ازاینی که الان هستیم، زیاد دیده. از حمله ی مغول و اعراب تا قحطی وحشتناک و سیلاب و زلزله . از سلاطین جائر و سفاک تا حاکمان بی لیاقت و متوهم. این سرزمین اما به مدد مردم هشیار و زیرکش همه را از سر گذرانده.
هم اجنبی را در خودش هضم کرده، هم به وقتش حاکمان را فرستاه رفتند پی کارشان.
همه این روزهای سخت هم میگذرد شک نکن.
آخر: روزهای سخت، آدم های زیرک وسر سخت میطلبد.
هر چقدر زورمان میرسد از رنج هموطن ها مان کم کنیم.
تا میتوانیم امید و انگیزه بدهیم. تا میتوانیم به دنبال راه حل باشیم.
هر کس هر جا هست بجنگد برای برگرداندن لبخند.
اگر مسلمانیم به رحمت خدا امیدوار باشیم.
اگر مسلمان نیستیم به تاریخ مان نگاه کنیم: به دوره های رهایی، به روزهای آفتابی، به همه شبهایی که بعدش به پایان رسید.
راست میگفت اندریا، امید بالاخره بر میگردد.
امیرعلی بنی اسدی
۱.۰k
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.