عشق وحشی من پارت اول 💙
ات:(توی ماموریت بودیم که باید به یه خونه بزرگ که شیطان داخلش هست میرفتیم داشتیم به سمت اون خونه حرکت میکردیم که تانجیرو گفت)
تانجیرو: بهتره من جلو برم شما پشت سر من بیایید
ات: باشه زنیتسو کجاس
(زنیتسو پشت درخت قایم شده بود)
زنیتسو: شما برید من نمیام
ات: باشه نیا همینجا بمون و شکار شیطان شو
زنیتسو: نه منم میام
ات: بیا دیگه
(وارد خانه شدیم هممون به یه سمت رفتیم من رفتم چپ و زنیتسو و تانجیرو رفتند به سمت راست که من یه انسان که نقاب گراز پوشیده بود رو دیدم)
ات: تو کی هستی شیطان کشی درست نمیگم
اینوسکه: اسم من اینوسکه هس و اینکه تو شیطان کشی
ات: آره هستم
اینوسکه: اسمت چیه؟
ات: من ات ام
اینوسکه: ات خب حالا بیا مسابقه بدیم هرکی اول شیطان رو کشت برنده است
ات: من نمیخوام مسابقه بدم
اینوسکه: خیلی ضعیفی
ات: باشه پس مسابقه میدیدیم
اینوسکه: خوبه من دیگه میرم
ات: کجا متغلب (اینوسکه رفت ومنم رفتم دنبال شیطان که دیدم یه شیطان خیلی ضعیف هست منم خواستم سرشو ببرم زنیتسو سرش رو برید)
اینوسکه: عقب کشیدی ات
ات: نه نخیرم زنیتسو من عقب نمیکشم
(اینوسکه دوباره رفت و من رفتم دنبال شیطان و وقتی رسیدم دیدم تانجیرو داره مبارزه میکنه و زنیتسو قایم شده بدجور اعصابم خورد شد و رفتم باهاش جنگیدم ولی یه دفعه جام عوض شد)
ات: اینجا کجاس دیگه یه شیطان دیگه (رفتم وباهاش جنگیدم و یه دفعه بیهوش شدم)
اینوسکه:(داشتم چرخ میزدم دیدم همون دختره بیهوش شده دیدم یه شیطان بهش حمله میکنه شیطان رو کشتم و دختره رو بغل کردم و بردم بیرون) ات هی بیدار شو
ات: چه اتـ.. فاق.. ی افتا.. ده
تانجیرو: ات حالت خوبه باهاش چیکار کردی 😡
اینوسکه: داخل بیهوش پیداش کردم بخدا
تانجیرو: حالت خوبه؟
ات: من خوبم فقط سرم درد میکنه شیطانه چیشد
تانجیرو: کشتمش و حالا تو کی هستی؟
اینوسکه: من اینوسکه ام
تانجیرو: خوشبختم و منم تانجیرو ام
زنیتسو: من هم زنیتسو ام
اینوسکه: خب حالا ببا بجنگیم تانجیرو
تانجیرو: من نمیجنگم
اینوسکه: گفتم بیا بجنگیم
تانجیرو:(یه مشت زد به شکم اینوسکه استخوناش شکست)
اینوسکه: من حالم خوبه
تانجیرو: اقدر تکون نخور استخونات شکسته
اینوسکه: نمیدونم چی میگی (بیهوش شد)
تانجیرو: زنیتسو میشه بیاریش
زنیتسو: باشه
ات: دیگه بیایید بریم
تانجیرو: راستی چرا بیهوش شدی؟
ات: وقتی از تمام قدرتم استفاده میکنم بیهوش میشم
تانجیرو: باشه ولی مواظب خودت باش
ات: باشه بیا بریم(رفتیم و دیدیم اینوسکه داره بیدار میشه. گذاشتیمش زمین)
اینوسکه: نمیتونم نفس بکشم(نقابش رو در آورد) چیزی رو صورتمه
زنیتسو: نه خیلیم برازندس
ات:(چقدر صورت بچه گانه ای داشت ازش خوشم میومد) صورت قشنگی داری
اینوسکه: چی ای خداااااا باززز نقابمووو در آوردمم انقدر باهام مهربون نباشید
ات: بیایید بریم اقامتگاه
همه: باشه
(رسیدیم. به یه اقامتگاه که یه زن پیر رو دیدیم)
زنیتسو: یا خدا جادوگررر
تانجیرو: درست صحبت کن زنیتسو
اینوسکه: تو دیگه کی هستی پیری
تانجیرو: من واقعا ازتون معذرت میخوام
زن پیر: اشکالی نداره بیایید اتاقتون رو نشون بدم
ات: باشه
اینوسکه: چی میگی دیگه
تانجیرو: آروم باش من واقعا معذرت میخوام
(همه جارو نشونمون داد)
زنیتسو: این زن جادوگره
تانجیرو: درست صحبت کن
ات: من میرم اتاقم میشه نزکو رو ببینیم
ت
تانجیرو: بهتره من جلو برم شما پشت سر من بیایید
ات: باشه زنیتسو کجاس
(زنیتسو پشت درخت قایم شده بود)
زنیتسو: شما برید من نمیام
ات: باشه نیا همینجا بمون و شکار شیطان شو
زنیتسو: نه منم میام
ات: بیا دیگه
(وارد خانه شدیم هممون به یه سمت رفتیم من رفتم چپ و زنیتسو و تانجیرو رفتند به سمت راست که من یه انسان که نقاب گراز پوشیده بود رو دیدم)
ات: تو کی هستی شیطان کشی درست نمیگم
اینوسکه: اسم من اینوسکه هس و اینکه تو شیطان کشی
ات: آره هستم
اینوسکه: اسمت چیه؟
ات: من ات ام
اینوسکه: ات خب حالا بیا مسابقه بدیم هرکی اول شیطان رو کشت برنده است
ات: من نمیخوام مسابقه بدم
اینوسکه: خیلی ضعیفی
ات: باشه پس مسابقه میدیدیم
اینوسکه: خوبه من دیگه میرم
ات: کجا متغلب (اینوسکه رفت ومنم رفتم دنبال شیطان که دیدم یه شیطان خیلی ضعیف هست منم خواستم سرشو ببرم زنیتسو سرش رو برید)
اینوسکه: عقب کشیدی ات
ات: نه نخیرم زنیتسو من عقب نمیکشم
(اینوسکه دوباره رفت و من رفتم دنبال شیطان و وقتی رسیدم دیدم تانجیرو داره مبارزه میکنه و زنیتسو قایم شده بدجور اعصابم خورد شد و رفتم باهاش جنگیدم ولی یه دفعه جام عوض شد)
ات: اینجا کجاس دیگه یه شیطان دیگه (رفتم وباهاش جنگیدم و یه دفعه بیهوش شدم)
اینوسکه:(داشتم چرخ میزدم دیدم همون دختره بیهوش شده دیدم یه شیطان بهش حمله میکنه شیطان رو کشتم و دختره رو بغل کردم و بردم بیرون) ات هی بیدار شو
ات: چه اتـ.. فاق.. ی افتا.. ده
تانجیرو: ات حالت خوبه باهاش چیکار کردی 😡
اینوسکه: داخل بیهوش پیداش کردم بخدا
تانجیرو: حالت خوبه؟
ات: من خوبم فقط سرم درد میکنه شیطانه چیشد
تانجیرو: کشتمش و حالا تو کی هستی؟
اینوسکه: من اینوسکه ام
تانجیرو: خوشبختم و منم تانجیرو ام
زنیتسو: من هم زنیتسو ام
اینوسکه: خب حالا ببا بجنگیم تانجیرو
تانجیرو: من نمیجنگم
اینوسکه: گفتم بیا بجنگیم
تانجیرو:(یه مشت زد به شکم اینوسکه استخوناش شکست)
اینوسکه: من حالم خوبه
تانجیرو: اقدر تکون نخور استخونات شکسته
اینوسکه: نمیدونم چی میگی (بیهوش شد)
تانجیرو: زنیتسو میشه بیاریش
زنیتسو: باشه
ات: دیگه بیایید بریم
تانجیرو: راستی چرا بیهوش شدی؟
ات: وقتی از تمام قدرتم استفاده میکنم بیهوش میشم
تانجیرو: باشه ولی مواظب خودت باش
ات: باشه بیا بریم(رفتیم و دیدیم اینوسکه داره بیدار میشه. گذاشتیمش زمین)
اینوسکه: نمیتونم نفس بکشم(نقابش رو در آورد) چیزی رو صورتمه
زنیتسو: نه خیلیم برازندس
ات:(چقدر صورت بچه گانه ای داشت ازش خوشم میومد) صورت قشنگی داری
اینوسکه: چی ای خداااااا باززز نقابمووو در آوردمم انقدر باهام مهربون نباشید
ات: بیایید بریم اقامتگاه
همه: باشه
(رسیدیم. به یه اقامتگاه که یه زن پیر رو دیدیم)
زنیتسو: یا خدا جادوگررر
تانجیرو: درست صحبت کن زنیتسو
اینوسکه: تو دیگه کی هستی پیری
تانجیرو: من واقعا ازتون معذرت میخوام
زن پیر: اشکالی نداره بیایید اتاقتون رو نشون بدم
ات: باشه
اینوسکه: چی میگی دیگه
تانجیرو: آروم باش من واقعا معذرت میخوام
(همه جارو نشونمون داد)
زنیتسو: این زن جادوگره
تانجیرو: درست صحبت کن
ات: من میرم اتاقم میشه نزکو رو ببینیم
ت
۲.۶k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.