هاییییی بعد سالها اومدم فیک بنویسم از مایکی شوهرم😂🎀✨

هاییییی بعد سالها اومدم فیک بنویسم از مایکی شوهرم😂🎀✨
نکته: ا/ت خواهر چیفویو عه
.
از زبان چیفویو*
از خواب بلند سدم دیدم این خرس تن.بل هنوزم خوابه هرکاریم میکنم بیدار نمیشه...
رفتم یه سطل آب آوردم و ریختم روش
.
از زبان ا/ت*
یه لحضه حس کردم آب یخ.ی روم ریخت... بیدار شدم دیدم چیفویو روم آب ریخته
.
ا/ت: چیفویوووووو
.
چیفویو: خو بیدار نمیشی
.
از زبان ا/ت*
بلند شدم موهامو خشک کردم.. لباسمو پوشیدم دیدم چیفویو دست به جیب کنار در منتظرمه
.
چیفویو: حس نمیکنی دامنت کوتاهه
.
ا/ت: وای بیخیال سخت نگیر
.
چیفویو: هوف باشه
.
فلش بک به مدرسه*
در کلاس رو باز کردم و رفتم داخل و سر جام نشستم هوف امروز اولین روزیت که اینجام استرس دارم دیدم چیفویو رفته پیش باجی سان و مایکی دراکن نشسته دستمو گذاشتم زیر چونم و به بیرون نگاه میکردم اصلا حواسم به دورو ورم نبود که دستی پاهام حس کردم...
_________________________________________
نکته مهم🚫: من برای همه ی پارت هایی که مینویسم چالش میزارم چالش این پست اینه که تو کامنت هرکی درست حدس بزنه قراره بقیه فیک چه اتفاقی بیوفته همه ی پستاش لایک میشه
ممنون که تا اینجا خوندین حتما نظر بدید پارت بعد بدم یا نه✨🎀🥺