bad girl p: 55
هانا ویو
ویو وقتی رسیدن باغ
رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل بچه ها اومده بودن
سویون: هانا تو زنگ بزن
هانا: واسه چی؟
نامی: چون بازیگریت از هممون بهتره
شمارع سوآ گرفتم بعد چنتا بوق جواب داد
سوآ: الو
الکی ادای گریه کردن دراووردم صدامو بغض دار کردم
هانا: سوآ؟ (بغض)
سوآ: هانا خوبی؟چرا داری گریه میکنی؟
هانا: سوآ سوجون، سوجون
سوآ: هانا سوجون چی ها؟(نگران)
هانا: سوجون تصادف کرده(بغض)
سوآ: چ چ چی الان حالش خوبه
هانا: میخواس واسه تولدت سوپرایزت کنه که تصادف کرد(بغض)
سوآ: الان کجایین (گریه شدید)
هانا: نتونستیم سوجون رو از ماشین دربیاریم زنگ زدیم پلیس و امبولانس الاناس که برسن، الان لوکیشن برات میفرستم زود بیا(بغض)
سوآ: باشه(گریه شدید)
قط کردم
جیمین: واقعا پشمام ریخت اگه از ماجرا خبر نداشتم بخدا باور میکردم
سوجون:ای سگ توروحتون با این نقشتون اشک عشقمو دراووردین
سوهو: خواهش میکنیم کاری نکردیم
ووجین: خدایی چقد خوب ترئینش کردن
سوجون: اوهوم معمارش خوب بود
کوک: اماده شین سوآ وقته بیاد
چراغای باغو خاموش کردیم صدای ماشین اومد هممون قایم شدیم که سوآ با گریه از ماشین پیاده شد اومد نزدیک داخل باغ داشت با تعجب دورو برو نگاه میکرد که سویون برقارو روشن کرد
کلی گل ریخت رو سرش ماهم اومدیم بیرون همه مون باهم گفتیم
همه: تولدت مبارک(داد)
سوجون هم اومد بیرون سوآ تا سوجون رو دید پرید بغلش داش گریه میکرد بعد چن دقیقه بزور گریش بند اومد
سوآ: بیشعورای اشغال فک کردم راس میگین اتفاقی واسه سوجون افتاده
هانا: یعنی من موفق شدم
همه: تو چی؟
هانا:مشنگا بازیگری دیگه
کوک: اونو که ارع نزدیک بود منم باور کنم
سوجون: عشقم تولدت مبارک
سوآ: مرسی، بغلش کرد
مینهو: خجالت بکشین سینگل اینجا نشسته ها
انتونی: اون سینگل ها هم واسه خودشون رل پیدا کنن
مینهو: منطقی بود ولی فعلا که در سینگلی به سر میبریم
سوآ پاشد رف لباس عوض کرد اومد کیک رو پیشخدمت ها اووردن
سوآ: قبل اینکه فوت کنم ارزو میکنم همه ی سینگلای جمعمون از تنهایی دران(😈) شمعو فوت کرد
هانا: فعلا حسش نی رل بزنیم
سوآ: پس کی حسش هس
هانا: سال های خیلی خیلی خیلی دور
ووجین: من که هیچ دختری که تایپم باشه پیدا نمیکنم پس در سینگلی به سر میبرم
هیونجین: دقیقا
یوهان: ولی شاید هانا یا کوک رل زدن(😈)
کوک: بخاطر اینکه تو میگی باشه حتما به روی چشم
هانا: وقتی شوگا رل زد منم رل میزنم
شوگا: منه بدبخت این وسط چمه من تا اخر عمر میخوام سینگل باشم
سوآ: یاا من میخوام عمه شم
شوگا: اگه من دایی شدم توهم حتما عمه میشی
سوآ: پس زود عمه میشم
شوگا: گفتم اگه دایی شدم اونوقت توهم عمه میشی فعلا که نشدم
سوآ: چرا هستی
همه: چی؟ 😳
سوآ: میخواستم یه خبر خوب بهتون بدم
من حامله امممم(اخرشو با داد گف)
همه: چی؟ 😳
سوجون: واقعا؟
سوآ: ارع
سوجون سوآ رو بغل کرد
شوگا: هیچوقت فک نمیکردم تو این سن دایی بشم گفتم حتما، 39،40سالیم هس که دایی بشم (شک) همه سوآ رو بغل کردیم
ته: نگفتم زود عمو میشم خدااااا(ذوق)
هانا: حالا چن ماهع
سوآ: 6
همه: چیییی؟
سوجین: چطور اصلا معلوم نیس
سوآ: تازه شکمم داره بزرگ میشه
سوهو: حالا دختره یا پسر؟
سوآ: با مامانم رفتیم چکاپ گفتن پسره میخواستم وقتی اومدیم اینجا بهتون بگم
نامی: چقد خوب شد که 3ماه دیگع عمو میشم
هانا: اییییی
کوک: چته؟
هانا: گرسنمه
فیلیکس: مث همیشه تعجبی نداره
جیمین: قربون دهنت
انتونی: هانا بیشتر بهش میخوره حامله باشه
هانا: واس چی؟
انتونی: چون 24ساعت فقط میخوری
هانا: ببند بیاید کیکو ببریم
کیکو بریدیم با شامپاین و کلی خوراکی نشستیم شروع کردیم خوردن
سوآ پاشد کادوهاشو بازکرد رسید به ماله من ادکلن رو دراوورد بوش کرد(اسلاید4)
هانا: از ماله خودم خوشت میومدواسه همین یکیشو برات گرفتم
سوآ درشو باز کرد بوش کرد
سوآ: مرسی عشقم فقط یه سوال
یکمو گذاشتم تو دهنم
هانا: هوم
سوآ: ادکلناتو از کجا میخری که هرچی میگردم پیدا نمیکنم
هانا: نمیدونم فقط بوشون خوب باشه هرجا باشه میخرم
ساعت3شب بود دیگه پاشدیم وسایلامون جمع کردیم
سوآ: خب حالا من کی عمه میشم؟
شوگا: یه راه داره
سوآ: چی؟
شوگا: وقتی میخوابی همش به عمه شدنت فک کن وقتی خوابت برد حتما خوابشو میبینی وگرنه قرار نیس تو واقعیت ببینی اون روز رو
سوآ: یاااا خودت گفتی هروقت دایی شدم اونوقت
شوگا: کی؟ من؟ من کی همچین حرفی زدم؟ الانم بیایید بریم که عین سگ خوابم میاد
سوار ماشینامون شدیم برگشتیم هتل ماشینامونو تو پارکینگ پارک کردیم رفتیم اتاقامون لباس عوض کردیم
دوتا شیرموز برداشتیم خوردیم مسواک زدیم بعدم گرفتیم خوابیدیم
اسلاید1تا3دکوراسیون باغ
ویو وقتی رسیدن باغ
رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل بچه ها اومده بودن
سویون: هانا تو زنگ بزن
هانا: واسه چی؟
نامی: چون بازیگریت از هممون بهتره
شمارع سوآ گرفتم بعد چنتا بوق جواب داد
سوآ: الو
الکی ادای گریه کردن دراووردم صدامو بغض دار کردم
هانا: سوآ؟ (بغض)
سوآ: هانا خوبی؟چرا داری گریه میکنی؟
هانا: سوآ سوجون، سوجون
سوآ: هانا سوجون چی ها؟(نگران)
هانا: سوجون تصادف کرده(بغض)
سوآ: چ چ چی الان حالش خوبه
هانا: میخواس واسه تولدت سوپرایزت کنه که تصادف کرد(بغض)
سوآ: الان کجایین (گریه شدید)
هانا: نتونستیم سوجون رو از ماشین دربیاریم زنگ زدیم پلیس و امبولانس الاناس که برسن، الان لوکیشن برات میفرستم زود بیا(بغض)
سوآ: باشه(گریه شدید)
قط کردم
جیمین: واقعا پشمام ریخت اگه از ماجرا خبر نداشتم بخدا باور میکردم
سوجون:ای سگ توروحتون با این نقشتون اشک عشقمو دراووردین
سوهو: خواهش میکنیم کاری نکردیم
ووجین: خدایی چقد خوب ترئینش کردن
سوجون: اوهوم معمارش خوب بود
کوک: اماده شین سوآ وقته بیاد
چراغای باغو خاموش کردیم صدای ماشین اومد هممون قایم شدیم که سوآ با گریه از ماشین پیاده شد اومد نزدیک داخل باغ داشت با تعجب دورو برو نگاه میکرد که سویون برقارو روشن کرد
کلی گل ریخت رو سرش ماهم اومدیم بیرون همه مون باهم گفتیم
همه: تولدت مبارک(داد)
سوجون هم اومد بیرون سوآ تا سوجون رو دید پرید بغلش داش گریه میکرد بعد چن دقیقه بزور گریش بند اومد
سوآ: بیشعورای اشغال فک کردم راس میگین اتفاقی واسه سوجون افتاده
هانا: یعنی من موفق شدم
همه: تو چی؟
هانا:مشنگا بازیگری دیگه
کوک: اونو که ارع نزدیک بود منم باور کنم
سوجون: عشقم تولدت مبارک
سوآ: مرسی، بغلش کرد
مینهو: خجالت بکشین سینگل اینجا نشسته ها
انتونی: اون سینگل ها هم واسه خودشون رل پیدا کنن
مینهو: منطقی بود ولی فعلا که در سینگلی به سر میبریم
سوآ پاشد رف لباس عوض کرد اومد کیک رو پیشخدمت ها اووردن
سوآ: قبل اینکه فوت کنم ارزو میکنم همه ی سینگلای جمعمون از تنهایی دران(😈) شمعو فوت کرد
هانا: فعلا حسش نی رل بزنیم
سوآ: پس کی حسش هس
هانا: سال های خیلی خیلی خیلی دور
ووجین: من که هیچ دختری که تایپم باشه پیدا نمیکنم پس در سینگلی به سر میبرم
هیونجین: دقیقا
یوهان: ولی شاید هانا یا کوک رل زدن(😈)
کوک: بخاطر اینکه تو میگی باشه حتما به روی چشم
هانا: وقتی شوگا رل زد منم رل میزنم
شوگا: منه بدبخت این وسط چمه من تا اخر عمر میخوام سینگل باشم
سوآ: یاا من میخوام عمه شم
شوگا: اگه من دایی شدم توهم حتما عمه میشی
سوآ: پس زود عمه میشم
شوگا: گفتم اگه دایی شدم اونوقت توهم عمه میشی فعلا که نشدم
سوآ: چرا هستی
همه: چی؟ 😳
سوآ: میخواستم یه خبر خوب بهتون بدم
من حامله امممم(اخرشو با داد گف)
همه: چی؟ 😳
سوجون: واقعا؟
سوآ: ارع
سوجون سوآ رو بغل کرد
شوگا: هیچوقت فک نمیکردم تو این سن دایی بشم گفتم حتما، 39،40سالیم هس که دایی بشم (شک) همه سوآ رو بغل کردیم
ته: نگفتم زود عمو میشم خدااااا(ذوق)
هانا: حالا چن ماهع
سوآ: 6
همه: چیییی؟
سوجین: چطور اصلا معلوم نیس
سوآ: تازه شکمم داره بزرگ میشه
سوهو: حالا دختره یا پسر؟
سوآ: با مامانم رفتیم چکاپ گفتن پسره میخواستم وقتی اومدیم اینجا بهتون بگم
نامی: چقد خوب شد که 3ماه دیگع عمو میشم
هانا: اییییی
کوک: چته؟
هانا: گرسنمه
فیلیکس: مث همیشه تعجبی نداره
جیمین: قربون دهنت
انتونی: هانا بیشتر بهش میخوره حامله باشه
هانا: واس چی؟
انتونی: چون 24ساعت فقط میخوری
هانا: ببند بیاید کیکو ببریم
کیکو بریدیم با شامپاین و کلی خوراکی نشستیم شروع کردیم خوردن
سوآ پاشد کادوهاشو بازکرد رسید به ماله من ادکلن رو دراوورد بوش کرد(اسلاید4)
هانا: از ماله خودم خوشت میومدواسه همین یکیشو برات گرفتم
سوآ درشو باز کرد بوش کرد
سوآ: مرسی عشقم فقط یه سوال
یکمو گذاشتم تو دهنم
هانا: هوم
سوآ: ادکلناتو از کجا میخری که هرچی میگردم پیدا نمیکنم
هانا: نمیدونم فقط بوشون خوب باشه هرجا باشه میخرم
ساعت3شب بود دیگه پاشدیم وسایلامون جمع کردیم
سوآ: خب حالا من کی عمه میشم؟
شوگا: یه راه داره
سوآ: چی؟
شوگا: وقتی میخوابی همش به عمه شدنت فک کن وقتی خوابت برد حتما خوابشو میبینی وگرنه قرار نیس تو واقعیت ببینی اون روز رو
سوآ: یاااا خودت گفتی هروقت دایی شدم اونوقت
شوگا: کی؟ من؟ من کی همچین حرفی زدم؟ الانم بیایید بریم که عین سگ خوابم میاد
سوار ماشینامون شدیم برگشتیم هتل ماشینامونو تو پارکینگ پارک کردیم رفتیم اتاقامون لباس عوض کردیم
دوتا شیرموز برداشتیم خوردیم مسواک زدیم بعدم گرفتیم خوابیدیم
اسلاید1تا3دکوراسیون باغ
۱۱.۳k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.