تک پارتی یونگی Friendly start
ات*یونگی _
.....................
&ات و یونگی تقریبا سه سال باهم دوستن و هردوتاشون بهم حس داشتن اما به خاطر دوستیشون هیچی نمیگفتند ات تو ی ناراحتی ها و شادی و خوشحالی هاش پیش یونگی بود یونگی برای ات مثل یک سنگ صبوربود
*امروز قرار بود یونگی بیاد دنبالم باهم بریم تنیس بازی کنیم منم یه لباس ورزشی پوشیدم و رفتن دم در که یونگی بوق زد سوار شدم
*سلامممم چطوری
_سلام مرسی تو خوبی
*عالی بریم ؟
_اهوم بریم
..........پرشزمانی توی زمین تنیس .............
_اولین سرویس من میزنم
*با اینکه نامردی ولی باش
&بعد از چندتا ضربه از هردو طرف امتیاز به نفع یونگی درآمد قرار بود با پنج امتیاز برنده انتخاب بشه و مجازات بازنده این بود که به کسی که دوسش داره بگه
_یسسس
*ایشش
_گریه نکنی یه وقت ؟
*چیزی میزنی
_اوک ادامه بازی
&امتیاز دوم به نفع ات بود همینطور برار بودن که یونگی آخرین امتیاز رو گرفت
*بهتر نزنی تو سرم
_اسگلی باید مجازاتت رو انجام بدی
*من کی اون مجازات قبول کردم
_دیگه مجبوری
*نمیخوام
&یونگی گوشی ات رو پرت کرد سمت ات، ات هم رو هوا گرفت
_زنگ بزن بهش
*لازم نیست
_هوم؟
_میگم زنگ بزن
*من تورو دوست دارم
ها؟
_منم همین حسو دارم
*هوم؟
&یونگی ات رو بقل کرد ات هم متقابل بقلش کرد
_بریم تو عرق داری الان سرما میخوری
*باش
&وقتی رسیدن تو یونگی ات رو بدون معطلی بوسید چسبیدن به دیوار که ات از یونگی جداشد
_خوشت نیامد ؟
*نه فقط بیا آروم آروم پیش بریم
_باشه
&یونگی لباش گذاشت رو لبای ات ات رو خیلی آروم آروم میبوسید
*چرا اینطوری بوسم میکنی
_خودت گفتی آروم آروم
_بیا بریم خونه غذا بخوریم
*هوم باش
................پرش زمانی ...........
*وای غذا خیلی خوشمزه بود مرسی
_خواهش میکنم نوش جونت
&ات بلند شد ظرف غذاهارو شست یونگی رفت دستشو رو دور کمر ات حلقه کرد ات هن به کارش ادامه داد یونگی آب رو قطع کرد رو ات رو برگردوند سمت خودش
*چه کار میکنی دارم ظرف میشورم
_نچ نمیشه لبات و میخوام
&خیلی خیلی آرم همو میبوسیدن یونگی ات رو بقل کرد گزاشت رو اپن میبوسیدن یونگی ات رو بلند کرد رفتن تو اتاق ات رو انداخت رو تخت رو خیمه زد لباساشا درآورد لباس ات رو هم درآورد
.............بعد از اون کارا ............
_ات خوابیده بود دیگه بیدارش نکردم لباسش رو تنش کردم لباس خودم هم پوشیدم و رفتم رو تخت زیر دلش رو یه ذره ماساژ دادم خودم هم خوابم برد
*با احساس خفه شدن بیدار شدم دیدم یونگی مث بالش من رو بقل کرده
*پیشویی بیدار شدم پیشویییییی
_با صدای زدن های ات بلند شدن زل زدم تو چشاش
_چشمات خیلی خوشگلن به خاطر همین عاشقت شدم عاشق چشات شدم
*یعنی خودمو دوس نداری
_اسگل
&به خوبی خوشی زندگی کردننننن
.....................
&ات و یونگی تقریبا سه سال باهم دوستن و هردوتاشون بهم حس داشتن اما به خاطر دوستیشون هیچی نمیگفتند ات تو ی ناراحتی ها و شادی و خوشحالی هاش پیش یونگی بود یونگی برای ات مثل یک سنگ صبوربود
*امروز قرار بود یونگی بیاد دنبالم باهم بریم تنیس بازی کنیم منم یه لباس ورزشی پوشیدم و رفتن دم در که یونگی بوق زد سوار شدم
*سلامممم چطوری
_سلام مرسی تو خوبی
*عالی بریم ؟
_اهوم بریم
..........پرشزمانی توی زمین تنیس .............
_اولین سرویس من میزنم
*با اینکه نامردی ولی باش
&بعد از چندتا ضربه از هردو طرف امتیاز به نفع یونگی درآمد قرار بود با پنج امتیاز برنده انتخاب بشه و مجازات بازنده این بود که به کسی که دوسش داره بگه
_یسسس
*ایشش
_گریه نکنی یه وقت ؟
*چیزی میزنی
_اوک ادامه بازی
&امتیاز دوم به نفع ات بود همینطور برار بودن که یونگی آخرین امتیاز رو گرفت
*بهتر نزنی تو سرم
_اسگلی باید مجازاتت رو انجام بدی
*من کی اون مجازات قبول کردم
_دیگه مجبوری
*نمیخوام
&یونگی گوشی ات رو پرت کرد سمت ات، ات هم رو هوا گرفت
_زنگ بزن بهش
*لازم نیست
_هوم؟
_میگم زنگ بزن
*من تورو دوست دارم
ها؟
_منم همین حسو دارم
*هوم؟
&یونگی ات رو بقل کرد ات هم متقابل بقلش کرد
_بریم تو عرق داری الان سرما میخوری
*باش
&وقتی رسیدن تو یونگی ات رو بدون معطلی بوسید چسبیدن به دیوار که ات از یونگی جداشد
_خوشت نیامد ؟
*نه فقط بیا آروم آروم پیش بریم
_باشه
&یونگی لباش گذاشت رو لبای ات ات رو خیلی آروم آروم میبوسید
*چرا اینطوری بوسم میکنی
_خودت گفتی آروم آروم
_بیا بریم خونه غذا بخوریم
*هوم باش
................پرش زمانی ...........
*وای غذا خیلی خوشمزه بود مرسی
_خواهش میکنم نوش جونت
&ات بلند شد ظرف غذاهارو شست یونگی رفت دستشو رو دور کمر ات حلقه کرد ات هن به کارش ادامه داد یونگی آب رو قطع کرد رو ات رو برگردوند سمت خودش
*چه کار میکنی دارم ظرف میشورم
_نچ نمیشه لبات و میخوام
&خیلی خیلی آرم همو میبوسیدن یونگی ات رو بقل کرد گزاشت رو اپن میبوسیدن یونگی ات رو بلند کرد رفتن تو اتاق ات رو انداخت رو تخت رو خیمه زد لباساشا درآورد لباس ات رو هم درآورد
.............بعد از اون کارا ............
_ات خوابیده بود دیگه بیدارش نکردم لباسش رو تنش کردم لباس خودم هم پوشیدم و رفتم رو تخت زیر دلش رو یه ذره ماساژ دادم خودم هم خوابم برد
*با احساس خفه شدن بیدار شدم دیدم یونگی مث بالش من رو بقل کرده
*پیشویی بیدار شدم پیشویییییی
_با صدای زدن های ات بلند شدن زل زدم تو چشاش
_چشمات خیلی خوشگلن به خاطر همین عاشقت شدم عاشق چشات شدم
*یعنی خودمو دوس نداری
_اسگل
&به خوبی خوشی زندگی کردننننن
۳۵.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.