P.6
دیگه توان هوشیار موندن رو نداشتم و از هوش رفتم......
با حس ورود یک طوفان از هوا به داخل شش هام، نیم خیز شدم و نفس عمیقی کشیدم.آروم چشمامو باز کردم که با سقف سفید روبه رو شدم.آروم به اطرافم نگاه کردم که با یک دختر که لباس پرستاری تنش بود، مواجه شدم.
ا/ت:چه اتفاقی افتاده من کجام؟
دختر لبخندی زد.
دختر:شما الان توی تیمارستانین و بیمارتون قصد کشتنتون رو داشت.
ا/ت:کی منو نجات داد؟
ا/ت:وقت ملاقاتتون تموم شده بود و نگهبان ها وارد اتاق شدن و شمارو در اون وضعیت دیدن.
آهانی زیر لب گفتم و با لبخند به دختر روبه روم نگاه کردم.
ا/ت:ممنون که نجاتم دادی!
دختر:خواهش می کنم وظیفم بود!
آروم پاهامو از روی تخت برداشتم و به سمت کفشام بردم و پوشیدمشون.بلند شدم که با صدای اون دختر به سمتش برگشتم.
دختر:شما باید استراحت کنین.
لبخندی زدم.
ا/ت:ممنونم که نگرانمی ولی من خوبم!
بهش پشت کردم و از اتاق خارج شدم....
ا/ت:من درخواست جلسه دارم.
جی:ولی...
ا/ت:ولی و اما نداره.
جی نفس عمیقی کشید.
جی:خیلی خب صبر کن اطلاع بدم......
ناشناس:خب خانوم جئون چه اطلاعاتی به دست آوردین؟
ا/ت:اگه اجازه بدین می خوام توضیح بدم.
ناشناس:خواهش می کنم بفرمایید
ا/ت:ممنون
از روی صندلی بلند شدم و به سمت صفحه ی نمایش بزرگ روی دیوار رفتم.به سمت دکترها برگشتم و صاف ایستادم.
ا/ت:خب طبق ملاقاتم با این فرد و تصویر اسکن هایی که از سرش گرفتیم چیزی رو فهمیدم. اینکه اون سادیسمی نیست و هیچ مشکل روانی نداره بلکه عادت های تخریب کننده ای داره.اون به عصبی شدن و جوش آوردن عادت کرده. به صدمه زدن به دیگران عادت کرده و شروع این عادت ها مربوط به گذشتش هست که ما از اون خبر نداریم.طبق چیزی که ما تا الان درمورد عادت ها میدونیم باید پیش بریم. همه ی عادت ها چرخه ی یکسانی دارند. (سرنخ. روتین. پاداش) سرنخ جئون کارهایی هست که عصبیش میکنه و روتین صدمه زدن و پاداش لذت. ما نباید به سرنخ و پاداش صدمه بزنیم بلکه باید روتین رو عوض کنیم.این ها اطلاعاتی هستن که به دست آوردم.
همه شروع کردن به تشویق کردن. تعظیم کردم.
ناشناس:پس مسئولیت کاملش رو به شما میسپاریم خانوم جئون امیدوارم از پسش بر بیاین.
ا/ت:ناامیدتون نمی کنم....
از در خارج شدم که....
میدونم این پارت کلا چرت شد ولی خب باید بدونین جانگ کوک چشه دیگه و اصل داستان از پارت بعد شروع میشه😐
با حس ورود یک طوفان از هوا به داخل شش هام، نیم خیز شدم و نفس عمیقی کشیدم.آروم چشمامو باز کردم که با سقف سفید روبه رو شدم.آروم به اطرافم نگاه کردم که با یک دختر که لباس پرستاری تنش بود، مواجه شدم.
ا/ت:چه اتفاقی افتاده من کجام؟
دختر لبخندی زد.
دختر:شما الان توی تیمارستانین و بیمارتون قصد کشتنتون رو داشت.
ا/ت:کی منو نجات داد؟
ا/ت:وقت ملاقاتتون تموم شده بود و نگهبان ها وارد اتاق شدن و شمارو در اون وضعیت دیدن.
آهانی زیر لب گفتم و با لبخند به دختر روبه روم نگاه کردم.
ا/ت:ممنون که نجاتم دادی!
دختر:خواهش می کنم وظیفم بود!
آروم پاهامو از روی تخت برداشتم و به سمت کفشام بردم و پوشیدمشون.بلند شدم که با صدای اون دختر به سمتش برگشتم.
دختر:شما باید استراحت کنین.
لبخندی زدم.
ا/ت:ممنونم که نگرانمی ولی من خوبم!
بهش پشت کردم و از اتاق خارج شدم....
ا/ت:من درخواست جلسه دارم.
جی:ولی...
ا/ت:ولی و اما نداره.
جی نفس عمیقی کشید.
جی:خیلی خب صبر کن اطلاع بدم......
ناشناس:خب خانوم جئون چه اطلاعاتی به دست آوردین؟
ا/ت:اگه اجازه بدین می خوام توضیح بدم.
ناشناس:خواهش می کنم بفرمایید
ا/ت:ممنون
از روی صندلی بلند شدم و به سمت صفحه ی نمایش بزرگ روی دیوار رفتم.به سمت دکترها برگشتم و صاف ایستادم.
ا/ت:خب طبق ملاقاتم با این فرد و تصویر اسکن هایی که از سرش گرفتیم چیزی رو فهمیدم. اینکه اون سادیسمی نیست و هیچ مشکل روانی نداره بلکه عادت های تخریب کننده ای داره.اون به عصبی شدن و جوش آوردن عادت کرده. به صدمه زدن به دیگران عادت کرده و شروع این عادت ها مربوط به گذشتش هست که ما از اون خبر نداریم.طبق چیزی که ما تا الان درمورد عادت ها میدونیم باید پیش بریم. همه ی عادت ها چرخه ی یکسانی دارند. (سرنخ. روتین. پاداش) سرنخ جئون کارهایی هست که عصبیش میکنه و روتین صدمه زدن و پاداش لذت. ما نباید به سرنخ و پاداش صدمه بزنیم بلکه باید روتین رو عوض کنیم.این ها اطلاعاتی هستن که به دست آوردم.
همه شروع کردن به تشویق کردن. تعظیم کردم.
ناشناس:پس مسئولیت کاملش رو به شما میسپاریم خانوم جئون امیدوارم از پسش بر بیاین.
ا/ت:ناامیدتون نمی کنم....
از در خارج شدم که....
میدونم این پارت کلا چرت شد ولی خب باید بدونین جانگ کوک چشه دیگه و اصل داستان از پارت بعد شروع میشه😐
۶.۱k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.