Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۰۹
(شیرین)
پسرا میخواستن دست پاهامو بستم که منو ببرن یکدفعه میکائل امد و همشون ترسیدن و رفتن میکائل امد سمتم دست پاهامو باز کرد
میکائل:این وقت شب بیرون چیکار میکنی؟
جوابشو ندادم دست پاهامو که باز کرد از جام بلند شدم ک و کیفمو ورداشتم تا امدم برم میکائل دستمو گرفت
میکائل:بیا ماشین هست
شیرین:نه نمخواد
دستشو پس زدم و رفتم که یکدفعه بارون شدید امد
شیرین:اینم شانس مایی بارون از کجا امد اخه
همنجور ک میرفتم میکائل پشت سرم میومد که یکدفعه از پشت کافشنشو انداخت روم و شانمو بوسید
میکائل:حداقل سوار ماشین نمیشی اینو بنداز سرما نمخوری
چیزی نگفتم و راه افتادم از اون خیابون لعنتی امدم بیرون ک دیدم ماشین میکائل اونور خیابونه سوار شد دور زد و دنبالم میومد تا وقتی که رسیدیم خونه برای خودمم خوب بود
(میکائل)
با ماشین دنبال شیرین میرفتم تا بره خونشون رسید دم درخونشون دیدم که رفت داخل منم رفتم خونه که سعید امده بود نشسته بود و هی دست به لپش میزد و ذوق میزد
(ملیحه)
شامم خوردیم و یکم قدم زدیم حرف هامون زدیم و دیگ برگشتیم خونه منو رسوند دم در تو ماشین نشسته بودیم
سعید:قرار بعدی کی باشه؟
ملیحه: ما که قراره ۲.۳ روزه بریم کیش برگردیم بیبینم چی میشه
سعید با انگشت شصتش صورتمو به طرف خودش چرخوند و پیشونیم رو بوسید و بعد دستمو گرفت دستمم بوسید
سعید: قربونت برم من
ملیحه:خدانکنه ع(باناز)
سعید:اینقدر ناز نکن میخورمت ها
دوتایمون شروع کردیم به خندیدن که
Part۱۰۹
(شیرین)
پسرا میخواستن دست پاهامو بستم که منو ببرن یکدفعه میکائل امد و همشون ترسیدن و رفتن میکائل امد سمتم دست پاهامو باز کرد
میکائل:این وقت شب بیرون چیکار میکنی؟
جوابشو ندادم دست پاهامو که باز کرد از جام بلند شدم ک و کیفمو ورداشتم تا امدم برم میکائل دستمو گرفت
میکائل:بیا ماشین هست
شیرین:نه نمخواد
دستشو پس زدم و رفتم که یکدفعه بارون شدید امد
شیرین:اینم شانس مایی بارون از کجا امد اخه
همنجور ک میرفتم میکائل پشت سرم میومد که یکدفعه از پشت کافشنشو انداخت روم و شانمو بوسید
میکائل:حداقل سوار ماشین نمیشی اینو بنداز سرما نمخوری
چیزی نگفتم و راه افتادم از اون خیابون لعنتی امدم بیرون ک دیدم ماشین میکائل اونور خیابونه سوار شد دور زد و دنبالم میومد تا وقتی که رسیدیم خونه برای خودمم خوب بود
(میکائل)
با ماشین دنبال شیرین میرفتم تا بره خونشون رسید دم درخونشون دیدم که رفت داخل منم رفتم خونه که سعید امده بود نشسته بود و هی دست به لپش میزد و ذوق میزد
(ملیحه)
شامم خوردیم و یکم قدم زدیم حرف هامون زدیم و دیگ برگشتیم خونه منو رسوند دم در تو ماشین نشسته بودیم
سعید:قرار بعدی کی باشه؟
ملیحه: ما که قراره ۲.۳ روزه بریم کیش برگردیم بیبینم چی میشه
سعید با انگشت شصتش صورتمو به طرف خودش چرخوند و پیشونیم رو بوسید و بعد دستمو گرفت دستمم بوسید
سعید: قربونت برم من
ملیحه:خدانکنه ع(باناز)
سعید:اینقدر ناز نکن میخورمت ها
دوتایمون شروع کردیم به خندیدن که
۶۴۶
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.